اول از همه متاسفم برای خودم و سپس برای سایر منتقدان و فعالان هنر ؛ برای آنکه بانام آزادی بیان اجازه ظهور و فعالیت موجوداتی با نام شاهین نجفی را فراهم کردیم ؛
قطعا خزعبلات این خرمگس تهی مغز چندین برابر صدای ناموزون همای و آلبوهای پیاپی افتخاری بی نوا نه تنها به موسیقی که برای تفکرات تمام جوانان جامعه ایرانی مضر خواهد بود . اما آنان که بر قلمهاشان فخر میفروشند و خود را کاتب و نویسنده و منتقد و جامعه شناس و روانشناس و موسیقی دان و هنرمند و .... میدانند اکنون درگوشه ای خزیده اند تا شاید هنرمند بیچاره ای پیدا شود که یک نت اش را فالش بزند و آنجاست که با دو دست بر سر کوبند و فریاد برآرند که ای واااااای ؛ موسیقی به یغما رفت ، آنجاست که کارخانه جمله سازی شان ازنو شروع بکار کند تا یک " افتخاری " دیگر را به جرم فالش خواندن و از اصالت خارج شدنش بکوبند و بکوبند و بکوبند .. آنقدر که بمیرد
متاسفم.... برای آنهایی که آن زمانکه از نقی خواند و ما نقدش کردیم فریاد برآوردند که " بگذارید هوای تازه بیاید .... "
....و هم اکنون نقدش میکنند ...

آمد ... هوای تازه هم آمد اما از بخت بدمان شدیدا مسموم و کشنده بود ؛

از تمام دیوانه گان پوزش میخواهم چرا که میخواهم او را یک دیوانه خطاب کنم...
شنیدم این دیوانه ؛ هنرمندان مان را به تمسخر کشیده است . البته که ارزشی ندارد گوش سپردن به خزعبلات دیوانه ای چون او؛ اما بدانیم اگر این یاوه ها در تفکرات ما بی ارزش و بی مایه اند؛ قطعا برای بسیاری از روشنفکر نمایانی که چراغ ذهنشان سوخته است و جوانان مان که بی خبر از اهداف کثیف این موجودات دیوانه هستند که چون " سگان هار " پاچه هر بینوایی را که از راه میرسد میگیرند ، ارزشمندند ...
اینها از جنس همان " هخا " هایی هستند که میخواهند با هواپیما در میان آزادی پیاده شوند و ایران را آزاد کنند !
و باور کنیم مردمان مان نیز همانهایی هستند که در زمان ظهور پدیده " هخا " گوشی هاشان را برداشته و بیصبرانه چشم انتظار ورودش به میهن را میکشیدند تا جشن آزادی و سقوط نظام را در کنار رهبر جدیدشان " هخا "در ایران بگیرند .... باور کنیم ؛
نمیخواهم خود را فریب دهم ؛ طرفداران چنین دیوانه ای کم نیستند آنقدر هستند که یک لات بی سر و پای اخراجی از دانشگاه تهران را تبدیل به مبارزی درحد چگوارا کنند .
او هر خزعبلاتی را که دوست دارد بخواند , به شعور مردم توهین کند ، دین بسیاری را به سخره بگیرد ، بدترین توهینها را نثار هنرمندان ایران بکند ، هر آنچه از مغز نداشته اش تراوش میکند از زبان کثیف و متعفن اش خارج سازد و ما هم نظاره گر باشیم و در درونمان پوز خند بزنیم که : " ههه ... ! این آدم که باشد که هنر ما ؛ دین ما ؛ شعور ما و... را به تمسخر بگیرد ! او در حد این کارها نیست و... "
اما میگیرد ...
هم اهدافتان را؛ هم هنرتان را ، هم هنرمندانتان را ، هم ارزشهایتان را ، هم دین را و هم شعورتان را... به تمسخر میگیرد...
شما هم بنشینید و در دل خودتان برای او پوزخند بزنید ؛ او هم کار خودش را بکند
اما میگیرد ...
هم اهدافتان را؛ هم هنرتان را ، هم هنرمندانتان را ، هم ارزشهایتان را ، هم دین را و هم شعورتان را... به تمسخر میگیرد...
شما هم بنشینید و در دل خودتان برای او پوزخند بزنید ؛ او هم کار خودش را بکند

مشکل شخص من نام شاهین نجفی نیست بلکه تفکریست که هر آنچه برای مردم مورد احترام است را زیر سئوال میبرد . از امامانی که برای میلیونها فرد قابل احترامند تا هنرمندانی چون شهرام ناظری ، محمود دولت آبادی ، داوود رشیدی ، اسداله کشاورز ، لوریس چکناواریان و... که شاید یکی از آرزوهای همین فردعکس انداختن در کنارآنها باشد .
سئوال اینجاست که اگر نجفی خود در ایران بود و حسب محال یکی از مدعوین آیا بازهم چنین افاضاتی می نمود؟