شعر بسیار زیبای سه تار من از استاد شهریار
نالد به حال زار من امشب سهتار من این مایهی تسلی شبهای تار من
ای دل ز دوستان وفادار روزگار جز ساز من نبود کسی سازگار من
در گوشهی غمی که فراموش عالمی است من غمگسار سازم و او غمگسار من
اشک است جویبار من و نالهی سهتار شب تا سحر ترانهی این جویبار من
چون نشترم به دیده خلد نوشخند ماه یادش به خیر، خنجر مژگان یار من
رفت و به اختران سرشکم سپرد جای ماهی که آسمان بربود از کنار من
آخر قرار زلـــف تو با ما چنــین نبـــود ای مایهی قرار دل بیقرار من
در حسرت تو میرم و دانم تو بیوفا روزی وفا کنی که نیاید به کار من
از چشم خود ســـیاه دلی وام میـــکنی خواهی مگر گرو بری از روزگار من
اختر بخفت و شمـــع فرومرد و همــچنان بیدار بود دیدهی شبزندهدار من
من شاهباز عرشم و مسکین تذرو خاک بختش بلند نیست که باشد شکار من
یک عمـــــر در شــرار محـــبت گداختـــم تا صیرفی عشق چه سنجد عیار من
من شهریار ملک سخن بودم و نبود جز گوهر سرشک در این شهریار من
ای دل ز دوستان وفادار روزگار جز ساز من نبود کسی سازگار من
در گوشهی غمی که فراموش عالمی است من غمگسار سازم و او غمگسار من
اشک است جویبار من و نالهی سهتار شب تا سحر ترانهی این جویبار من
چون نشترم به دیده خلد نوشخند ماه یادش به خیر، خنجر مژگان یار من
رفت و به اختران سرشکم سپرد جای ماهی که آسمان بربود از کنار من
آخر قرار زلـــف تو با ما چنــین نبـــود ای مایهی قرار دل بیقرار من
در حسرت تو میرم و دانم تو بیوفا روزی وفا کنی که نیاید به کار من
از چشم خود ســـیاه دلی وام میـــکنی خواهی مگر گرو بری از روزگار من
اختر بخفت و شمـــع فرومرد و همــچنان بیدار بود دیدهی شبزندهدار من
من شاهباز عرشم و مسکین تذرو خاک بختش بلند نیست که باشد شکار من
یک عمـــــر در شــرار محـــبت گداختـــم تا صیرفی عشق چه سنجد عیار من
من شهریار ملک سخن بودم و نبود جز گوهر سرشک در این شهریار من
با تشکر از دوست بسیار عزیز و گرانقدر جناب آقای مهدی فر زه .
+ نوشته شده در شنبه دهم فروردین ۱۳۸۷ ساعت 13:22 توسط محمد جواد صحافی
|