نگاهی به محدودیت های موسیقی زنان و آسیب شناسی فعالیت در این حوزه

نیک میدانیم و بر این نکته واقف هستیم که در تمامی جوامع بشری زن و مرد از حقوقی مساوی و برابر با یکدیگر برخوردار بوده و حضور هر دو جنس در کنار یکدیگر میتواند به پیشرفت و تعالی یکدیگر ختم شود. در کشور ما نیز سعی شده تا فاصله میان زن ومرد که از مدتهاست که وجود داشته به حداقل رسانده شود، گرچه امروزه این فاصله نسبت به سالیان گذشته کمتر شده و شاهد فعالیت زنان در حوزه های مختلف هم‌پای مردان هستیم. هنر موسیقی نیز از این قاعده مستثنی نیست و فعالیت بانوان هنرمند در این زمینه با وجود تمام محدودیّتها و ممنوعیتها نسبت به سالیان قبل روند رو به رشدی را طی نموده و حضور آنها در این عرصه بسیار ملموس تر از قبل شده است، به حدی که در بسیاری از موارد نیز پیشتاز بوده و در رقابت با مردان گویِ سبقت را ربوده اند. در این بین وجود سنتهای غلط، احکام نادرست، شیوه برخورد حاکمیت با موضوع، عدم توجه رسانه ها و بالاخص رسانه ملی که با اصل موسیقی اصیل نیز رابطه چندان مناسبی ندارد، عدم درک صحیح موسیقی توسط خانواده ها و اعمال محدودیت بر دختران را میتوان از دلایلی بر شمرد که میتواند سد راه بانوان هنرمند ایرانی شود. با وجود محدودیتهای بیان شده برای موسیقی زنان و حضور آنان در موسیقی که عمدتاً با حذف آنان از این عرصه (به انحاء مختلف) همراه است، میتوان نتیجه گرفت که با وجود نیاز موسیقی به حضور زن در رشته های مختلف( از نوازندگی تا آواز) فعالیت این گروه، با علم به محدودیتها و ممنوعیتهای بی‌شمار صرفا از روی عشق و علاقه ایست که به این هنر داشته اند و برای رسیدن به هدف خویش با این ممنوعیتها به مبارزه برخواسته‌اند.  

در این میان میتوان از میان تمام رشته‌های موسیقی، آواز زنان را به دلیل ملاحظات مذهبی و شرعی، حساس ترین مبحثی دانست که از آن به عنوان خط قرمزی در هنر زنان یاد میشود، مخالفان آواز زنان در جامعه، از صدای زن به عنوان « زینت » وی یاد کرده و با اشاره به آیاتی از قرآن همچون آیه 31 از سوره نور و یا آیه 33 از سوره احزاب، زنان را از آشکار ساختن زینت خود به نامحرمان نهی میسازد. با این حال و با وجود چنین ممنوعیتهایی بسیاری نیز معتقدند که صدای صدای زن اگر به قصد تهییج نبوده باشد منعی نداشته و از آنجا که موسیقی ایرانی ارتباطی با مقوله ذکر شده ندارد، بهره گیری از صدای زن در موسیقی ایرانی با رعایت برخی موارد بلامانع است.  با این حال اما این روزها شاهد گسترش آموزش آواز به زنان ایرانی با وجود ممنوعیتهای بسیارش هستیم، این مسئله خود نشانگر تغییر ذهنیت مردم نسبت به آوازه‌خوان زن و همچنین باز شدن نسبی فضا برای زنان خواننده است، گرچه هنوز محظورات بسیاری من‌جمله ممنوعیت تک‌خوانی زنان و یا سخت گیری‌هایی در آموزش آواز به زنان وجود دارد.

 

همانگونه که در سطور بالا ذکر شد بالا رفتن میزان توجه خانواده ها به اهمیت موسیقی و حمایتهای آنها، حضور بانوان را در عرصه موسیقی سهل تر نموده است، نمود این اتفاق را میتوان در کنسرتهای موسیقی و حضور پر رنگ آنها در فستیوالهای داخل و خارج از کشور مشاهده کرد. اما نباید از این نکته نیز غافل شد که باز شدن نسبی فضای جامعه به نفع بانوان هنرمند با آنکه مزایای فراوانی که داشته است، مضرّات و آسیبهایی نیز به بدنه موسیقی وارد کرده که نمیتوان از آن به سادگی عبور کرد.

همانگونه که نیک میدانیم وضعیت موسیقی این روزهای ما کمی نگران کننده شده است. هر دم، بَری از این باغی که روزگاری پر از نوای بلبلان غزلخوان بود میرسد و اکنون کمتر نوای دل انگیزی را میتوان ازآن شنید. این اتفاق نشان میدهد با وجود ظهور تکنولوژی و مهیا بودن تمام ابزار موجود برای پیشرفت هنر، موسیقی مان نه تنها نتوانسته با استفاده صحیح ازآن، عرصه را برای پیشرفت خود مهیا کند که روز به روز شاهد پسرفت این هنر متعالی نیزهستیم. از خواننده‌نمایانی که تا چند مدت گذشته نشانی آنها را تنها میتوانستیم در موسیقی پاپ بیابیم و هم اکنون عرصه موسیقی اصیل مان نیز آلوده به چنین افرادی شده است تا عده‌ای که سعی دارند به انحاء مختلف از آب گل آلوده موسیقی، ماهی گرفته و در این آشفته بازار با سوءاستفاده خود از هنر سود مالی سرشاری به جیب زده و یک شبه صاحب شهرتی شوند که لایقش نیستند.

ظهور تب خوانندگی در میان جوانان و حضور آنان در موسیقی به مدد ناآگاهی مردم و وضعیت آشفته رسانه ملی باعث شده تا افرادی که دانش نه چندان بالایی در این عرصه دارند با بهره گیری از اشعار عامه پسند و استفاده از جلوه های بصری سعی در فریب مخاطب ناآگاه داشته و شهرت، محبوبیت و سود سرشار مالی که از این راه کسب کرده، یک شبه ره صد ساله را طی نمایند. در سالهای گذشته نمونه های بسیاری از اتفاقات را میتوانستیم در موسیقی پاپیولار بیابیم اما شوربختانه این روزها نمونه مشابه چنین آسیبهایی گریبان موسیقی ایرانی، علی‌الخصوص آواز بانوان را گرفته و این دسته از افراد بجای آنکه سالها در این راه به تحصیل هنر نزد بزرگان بپردازند، با صرف هزینه های کلان و سوء استفاده از ناآگاهی مردم وارد عرصه آواز ایرانی شده و تنها به منظور کسب ثروت و شهرت تیشه به ریشه موسیقی میزنند که شرط حضور در صحنه، کسب علم از محضر اساتید بسیار این عرصه بود.

نمونه های بسیاری را میتوان از این گروه مثال زد که با توجه به ممنوعیت آوازشان در جامعه ایرانی راههای غلط دیگری را برای اثبات خویش انتخاب میکنند، راههایی که نه تنها ماندگار نیستند بلکه میتوانند موسیقی ایرانی را نیز گرفتار باتلاقی کنند که رهایی از آن ممکن نیست. تجربه نشان داده گرایش به سوی ممنوعیتها و مقاومت در برابر آنها از عادات ما ایرانیان است، این گرایشات در اکثر موارد تا اندازه ای پیش میرود که باعث پر رنگ شدن موضوع منع شده، گشته و در میان عموم مردم فراگیر میشود تا اندازه ای که حاکمیت توان مقابله با آن را نداشته ممنوعیت ها را به محدودیت تبدیل میکند، اما با توجه به عدم آگاهی برای استفاده صحیح از موضوع مورد نظر گرایشات به این ممنوعیتها و در نقطه مقابل آن اصرار دولتها به مقابله با گرایش مردم باعث وارد آمدن ضربه های مهلک و جبران ناپذیری به جامعه میشود، موسیقی نیز از این قاعده مستنثنی نیست، ممنوع کردن موسیقی زن در جامعه و ملعون خطاب کردن آوازه خوانان زنش، نه تنها تاکنون موثر نبوده است که باعث ظهور و گسترش پدیده ای شده، که بواسطه آن حضور عده ای که هیچ دانشی در عرصه موسیقی ندارند، لطمه ای اساسی به این هنر وارد کرده است تا اندازه ای که معیار سنجش شیوه اجرای یک خواننده نه فنون آواز که به مواردی غیر از مسائل هنری کشیده شده. در سالیان نه چندان دور گذشته که محدودیت های کنونی در موسیقی وجود نداشت،  فعالان این عرصه از اساتیدی محسوب میشدند که در زمینه فن آواز و هنر خوانندگی پا به پای مردان پیش رفته ودر مقاطعی از آنها نیز پیشرو تر وبا دانش تر بودند، بانوانی چون  قمر الملوک وزیری، ملوک ضرابی و کمی بعد تر پریسا، سیما بینا، معصومه مهر علی، هنگامه اخوان و پری زنگنه.

اما باید تاسف خورد که با شرایطی که اکنون پیش میرود، کمتر امیدی به ظهور اساتیدی داشت که نامشان آبرو و اعتباری برای این هنر بود. درد آور ترین بخش قضیه آنجاست زمانی رخ می نمایاند که هنرمندان بزرگ موسیقی که با تلاش و سختی های بسیار نامی برای خود دست و پا کرده اند، در ازای دریافت مبالغ کلان از این خوانندگان و به طبع آن همنشینی در کنار آنها و اجرای یک تصنیف تهی مغز و بی ارزش، راه را برای ورود این عده به عرصه موسیقی باز کرده و چوب حراج به هنر ارزشمند و فاخر خود میزنند. مضرات ورود این عده از خوانندگان نه چندان آشنا به فنون آواز در عرصه موسیقی به موارد ذکر شده در سطور بالا ختم نمیشود، شاید بتوان یکی از بزرگترین عوارض ورود چنین افرادی به عرصه موسیقی را پدید آمدن غرور کاذب و متعاقب آن بیماری خود استاد پنداری در جامعه موسیقی عنوان کرد. جامعه‌ای که بسیاری از هنرجویانش در دوره ای کوتاه از آموزش موسیقی تبدیل به اساتیدی میشوند که کسی را در این راه برتر و والا تر از خود را نمیبینند. در دورانی که مسائل مادی حرف اول و آخر را میزند، گویا دامان هنر نیز آلوده مسائل مالی شده و هنرمندانمان حاضر هستند در ازای دریافت ارقامی قابل توجه، هنر خود را بفروش رسانند. 

باید این نکته را قبول داشت که حضور زنان در عرصه موسیقی ایرانی با محدودیت های فراوانی روبروست، اما هنرمندان بزرگمان توجه داشته باشندکه نباید به بهانه همین محدودیتها عرصه را برای ورود افرادی که چند صباحی دوره آموزش موسیقی را طی نموده اند باز کرده و ضمن بدنام کردن خود و زیر سئوال بردن سابقه طولانی هنرشان، دامان موسیقی را بیش از آنچه که اکنون هست آلوده به زشتی ها و پلشتی ها کنند.

 محمد جواد صحافی

19 بهمن 1395