سعی داشتم در این وبلاگ و این پست به موضوع متفاوتی بپردازم تا اندکی از ناظری نویسی کاسته شود ، حقیقتا از آنجا که خود نیز بر این نکته واقفم که نمیتوان علائق و سلائق خود را بر مخاطبین تحمیل نمود تصمیم بر آن داشتم تا مقاله جدیدم را که نگاشتن آن بسیار نیز زمان بر بوده است در روزهای آتی در این تارنگار به عنوان اولین نوشتارم در سال یکهزار و سیصدو نود به بازدیدکنندگان هدیه نمایم . اما گویا تنها موزیسین و هنرمند فعال این روزها باید یکبار دیگر بهانه ای گردد برای نوشتن در باره اش .

فردوسی خوان بزرگ ایران زمین ایران روزها در پی آن است که فرهنگ فراموش شده ملت بافرهنگ نما ! یش را برایشان یاد آوری کند . او این بار پس از موفقیت در پروژه عظیم رومی به زعم حسادتها و تنگ نظری های بسیاری از اطرافیان ، تصمیم بر آن گرفت تا فردوسی را احیا نماید تا باری دگر با اجرایی متفاوت تحسین علاقه مندان و کارشناسان را بر انگیزد .

او از اصفهان آغاز کرد و پس از استقبال بی نظیر مردم هنردوست این شهر به تهران رسید ، تهرانی ها نیز همانند اصفهانی ها استقبال در خوری از اجرای کنسرت مردی نمودند که دوسال از آخرین اجرایش سپری میگشت .  او به احترام فردوسی بزرگ در تهران ایستاده خواند ...

برنامه بعدی او که میتوان آن را مهمترین برنامه آغازین کنسرتهای سال نود دانست این بار در شیراز بود ، شهری باطعم  گل و شعر و بهار نارنج ...

شهری که شبهای هنرش برگ زرینی بود در تاریخ موسیقی ایران زمین ،

شهری که بزرگ عارفان و شاعرانی را در دل خود جای داده است ، حضرات حافظ و سعدی ،

تمام کارها انجام شده بود ، شهر آماده پذیرایی از فردوسی خوان بزرگ ایران در بیست و پنجم و بیست و ششم فروردین ماه بود اما متاسفانه به یکباره خبر لغو این کنسرت از سوی مسئولان اعلام و به گروه نیز اطلاع داده شد .

این اتفاق نا مبارک در اولین کنسرت آغازین سال میتواند پیامهای سنگینی را در پی داشته باشد و هشداری برای سایر برگزار کنندگان کنسرتها که خود را آماده لغو اجراهایشان در هر نقطه از این خاک پر هنر! نمایند.

متاسفانه در زمانه ای که غرب در حال مبارزه نرم با ایران است و با روشهای گوناگون من جمله موسیقی های غربی سعی در سست نمودن پایه های فرهنگ ایرانی جوانان و نوجوانان و مهم تر از آن خانواده ایرانی دارد ؛ باید تاسف خورد و اعتراف نمود که در این جنگ آنکه موفق بوده غربیها بوده اند .

سست شدن ایمان جوانان ، میل به شیطان پرستی ، سست گشتن بنیان خانواده ، رواج فحشا و فراموش نمودن فرهنگ ایرانی همه و همه پیامدهای بسته های موسیقاییست که در آن دیار تولید و در این دیار مخاطب خود را جذب میکند . و جالب اینکه دولتمردان و فرهنگیان محترم ، بجای آنکه با ترویج فرهنگ و هنر اصیل ایرانی و آشنا نمودن جوانان با فرهنگ ایرانی به مقابله با آن برخواسته ، کنسرتها را لغو میکنند ، مجوز انتشارآلبومها را  نمیدهند ، اجازه اکران فیلمهای فاخر ایرانی را سلب میکنند و به گمان خود پیروزند .

بی خبر زانکه دشمنان در جنگ بدون خونریزی پیروز شده و ما در توهم شکست متهاجمان هلهله و شادی میکنیم  . لغو کنسرت شهرام ناظری که همان غربیهای متهاجم برایش سر و دست میشکنند نخستین نامهربانی با اهالی موسیقی نیست و قطعا آخرین آن نیز نخواهد بود ، بارها چنین سخنانی در رابطه با لغو یکباره کنسرتها رانده شده و چه گوشها که شنوا نبوده اند ، این تکرار ها تا کنون هیچ فایده ای نداشته است و تنها بر این امید تکرار میکنیم که به قول هنرمند بزرگوار جناب مختاباد شاید این تکرار ها اسبابی باشند برای یادگیری . تکراری که در زمان لغو کنسرت حسام الدین سراج نیز انجام گردید اما گویا یادگیری حاصل نشد .

حقیقتا حقیر در مانده ام که چرا چنین اتفاقات نا مبارکی تنها در شهرستانها به وقوع می پینودد و چرا ذهن کمتر هنر دوست وهنرمندی لغو کنسرت در پایتخت را به خاطر می آورد . آیا عزیزان اینگونه می اندیشند که پایتخت نشین نان مان از فرهنگ بالاتری نسبت به شهر نشینان برخوردارند ؟ برگزاری یک کنسرت در شهرستانها تا چه اندازه میتواند خطر آفریند که چنین خطری در تهران هیچگان احساس نگردیده است ؟

چه مسائلی در پشت پرده وجود دارد و چه کسانی چنین آسان کنسرتی را که مجوز آن نیز صادر گردیده است را لغو میکنند ؟ شاید بدون آنکه صادر کننده مجوز نیز از لغو آن بی خبر باشد ؟

اینها سئوالاتیست که میتواند در ذهن پرسشگر بسیاری از هنر دوستان عزیزی مطرح گردد که از روزها قبل خود را آماده شرکت در برنامه هنری ای نموده اند که وظیفه اش تنها اعتلای فرهنگ و هنر و شعر ایرانیست .

امروز همزمان با شنیدن خبر لغو کنسرت استاد ناظری در شیراز ، نوشتاری نظرم را بخود جلب نمود که تاسفم را بیشتر کرد ، استفاده از آهنگ بسیار مستهجن " سوسن خانم "در فیلم " اخراجی های 3 " جناب ده نمکی ( به هر منظوری ) و بد تر از آن پخش این موسیقی از صدای و سیمای ملی ایران در تبلیغات این فیلم سینمایی . . .

واقعا جای تاسف دارد ، در جامعه ای که نشان دادن چهره سازهای اصیل و عرفانی در سیمای ملی اش  با شک و تردید همراه است ، برای تخریب چهره های سیاسی  ، و یا به خورد مردم دادن فیلم های کیلویی حمایت شده توسط عده ای ! مسئولین محترم صدا و سیما حاضرند از هر خط قرمزی که خود آن را تعریف نموده اند عبور کنند و در عوض کنسرتی " مجوز گرفته " که مردم شهر های دور افتاده از پایتخت همانند تشنگانی در طلب نوشیدن جرعه ای از آن ، لحظه ها می شمارند به راحتی یک استکان آب خوردن لغو می گردد .

چشمانم پر ز اشک شد زمانیکه با هنرمند نازنین و مهربانی ( که خاصیت هنر مهربانیست و خاصیت سیاست مهر پروری ! همانطور که نمیتوانی هنرمند نامهربانی را بیابی سیاستمدار نامهرپروری را نیز نخواهی یافت )  درد دل میکردم ، زمانی که با دلی آکنده از درد ابراز نمود " گویی موسیقی نه فرزند نا خلف که فرزند نامشروع آنهاست .! " نه حمایتی از موسیقی دان صورت میپذیرد و نه موسیقی دوستان را با موسیقی ایرانی آشنا میکنند . تنها راه در آمد یک هنرمند آموزش است و هر از چند گاهی انتشار آلبومی و اجرای کنسرتی . هیچکدام از این موارد مورد حمایت بخش  دولتی نیست و نه تنها حمایتی صورت نمیگیرد که مجوزها کنسرت ها لغو میشوند و آلبومهای موسیقی ماهها در انتظار دریافت اجازه برای انتشار می مانند . می ماند آموزش ، که بسته به لطف هنر دوستان در این وانفسای اقتصادی تعدادی محدود و مشخص دارند .

البته انتظاری نیز غیر این نمیرود چرا که هر گاه هر مسئله ای هر چند ناچیز و کوچک به نوعی با سیاست و بازیهای جناحی و سیاسی مرتبط گردند سرنوشتی اینچنینی در انتظار اوست ، متاسفانه دامان پاک هنر نیز آلوده به بازیهای کثیف عده ای سیاس گشته است تا از طریق آن بتوانند به مقاصد خود نزدیکتر گشته و یا از از مواضع خود خدای ناکرده فاصله نگیرند .

زمانی که همان نماینده نمیدانم محترم مجلس صدای ربنای شجریان را که برخواسته از نوایی روحانیست صدای مشمئز کننده میداند و زمانی که سوسن خانم از تلویزیون ملی مان پخش میگردد ، پر واضح است که هنر پاکمان نیز آلوده به مسائل سیاسی گشته و آنان که در این بین متضرر میگردند هنرمندان و هنر دوستانند ،

گاهی اوقات با خود میگویم که ایکاش امثال ناظری ها و شجرینها و علیزاده ها و  کامکارها و کلهر ها و بسیاری دیگرکه در دوره کنونی از هنرمندان مان هستند را نداشتیم ، ایکاش این موسیقی متعلق به غربی ها می بود تا شاید آنها که قدر شناس ترند ، قدر این بزرگان و این هنر را بیشتر می دانستند ، آن وقت نه کنسرتی لغو میشد ونه مجوز صادر نمیگشت ، نه هنرمندی در بند بود و نه هنری فرزند نامشروع ...

 

قصه ای دیگر از قصه های غم انگیز موسیقی ما به پایان رسید ، ...

  

22 فروردین ماه 1390

 

مطالب مرتبط :

وقتی ساسی مانکن و دوصفر 98 داریم ، ناظری و شجریان و سراج و افتخاری می خواهیم چه کار؟

لغو کنسرت ناظری؛ تکرار یک جریان فرساینده