زمستان کوله بار خودرا میبندد و ترنم بهار به گوش میرسد .آری بهار با آن رنگ سبز دلنشین اش از راه میرسد .

یهکزار و سیصد و هشتاد و هشت میرود و سالی نو با رنگی آشنا نوید بهاری را میدهد و بارانی را تا بر پلیدی ها چیره شود .

در سالی که گذشت عزیزان بسیاری را از دست دادیم بزرگانی چون مشکاتیان ، پایور ،فر یوسفی ،ترقی و بسیاری دگر از هنرمندان را که از دست دادن هر کدامشان ضربه بزرگی بر موسیقی ایرانی وارد نمود .

سال ۸۸ حوادث خوب و بدی بسیاری را نیز داشت عزیزان بسیاری پس از انتخابات ریاست جمهوری  از میانمان رفتند و بسیاری دگر در قفس ماندند تاسال جدید را بدور از خانواده در کنار همفکران شان تحویل کنند .

موسیقی مان نیز آنچنان که باید فعالیت در خوری نداشت و تحت تاثیر فضای سیاسی حاکم بر جامعه هنرمندان فعالیت خود را کاستند .

در این سال عزیزان بسیاری نیز از این تارنگار بازدید نموده و مثل همیشه این حقیر ذره را مورد الطاف بیکران خود قرار دادند که جای دارد از همه این عزیزان تشکر نموده و امید دارم بتوانم با حمایتهای این عزیزان در سال ۸۹ بتوانیم گامهای خود را مستحکم تر از سالیان قبل برداریم .

اما حال و هوای نوروز ۸۹ بسیار متفاوت تر از سالیان قبل است که شعر زیبای فریدون مشیری بیان کننده همین حال و هواست . . .

با همين ديدگان اشك آلود ،
از همين روزن گشوده به دود ،
به پرستو ، به گل ، به سبزه درود !

به شكوفه ، به صبحدم ، به نسيم ،
به بهاري كه مي رسد از راه ،
چند روز دگر به ساز و سرود .

ما كه دل هاي مان زمستان است ،
ما كه خورشيدمان نمي خندد،
ما كه باغ و بهارمان پژمرد ،
ما كه پاي اميدمان فرسود ،
ما كه در پيش چشم مان رقصيد ،
اين همه دود زير چرخ كبود ،

سر راه شكوفه هاي بهار
گريه سر مي دهيم با دل شاد
گريه شوق ، با تمام وجود !

سال ها مي رود كه از اين دشت
بوي گل يا پرنده اي نگذشت

ماه، ديگر دريچه اي نگشود
مهر ، ديگر تبسمي ننمود .

اهرمن مي گذشت و هر قدمش ،
ضربه هول و مرگ و وحشت بود !
بانگ مهميزهاي آتش ريز
رقص شمشيرهاي خون آلود !

اژدها مي گذشت و نعره زنان
خشم و قهر و عتاب مي فرمود .
وز نفس هاي تند زهرآگين ،
باد ، همرنگ شعله بر مي خاست،
دود بر روي دود مي افزود .

هرگز از ياد دشت بان نرود
آنچه را اژدها فكند و ربود

اشك در چشم برگ ها نگذاشت
مرگ نيلوفران ساحل رود .

دشمني ، كرد با جهان پيوند
دوستي ، گفت با زمين بدرود ...

شايد اي خستگان وحشت دشت !
شايد اي ماندگان ظلمت شب !

در بهاري كه مي رسد از راه ،
گل خورشيد آرزوهامان ،
سر زد از لاي ابرهاي حسود .

شايد اكنون كبوتران اميد ،
بال در بال آمدند فرود ...

پيش پاي سحر بيفشان گل
سر راه صبا بسوزان عود

به پرستو ، به گل ، به سبزه درود !

 

نوروزتان پیروز ...

خاک پایتان ِ محمد جواد صحافی