پس از در گذشت نابهنگام و غیر منتظره پرویز مشکاتیان که به جد میتوان این اتفاق نا خوشایند را ضربه ای بزرگ بر موسیقی دانست و در پی ان از دست دادن فرامرز پایور همه اهالی موسیقی را به یکباره در بهت و حیرت فرو برد ؛

بروز اتفاقاتی از این دست صد البته که بسیار تالم بر انگیز و ناراحت کننده هستند اما پرداختن به عزیزان پس از مرگ آنان امریست که در نظر نگارنده  بسیار ناخوشایند و غیر عقلانی می نمایاند ، حقیر به هیچ وجه من الوجوه قصد آن ندارم که کوتاهی خود را توجیه نموده و یا این قصور را بر گردن دیگر عزیزان بنهم که خود نیز به اندازه  دیگر اهالی  قلم مقصرم .

اگر منطقا و بدور از هر گونه احساسی اتفاقات پس از دست دادن حسین منزوی ؛ بیژن ترقی ؛ خسرو شکیبایی ؛ شهریار فر یوسفی ، پرویز مشکاتیان ؛ سیف الله داد ؛ نیکو خردمند و فرامرز پایور و بسیار دیگر هنرمندان را که ذهن رایارای مکتوب نمودن آنها نیست بررسی نمائیم میتوان از آنها به نکات بسیار تامل برانگیز و غم انگیزی  دست یافت .

همه این عزیزان در زمان حیاتشان به نحوی از انحاء در عزلت بودند . بسیاری بر آنها انگ و تهمت هایی را روا داشتند اگرچه برخی نیز سخنانی صحیح از شخصیت اجتماعی این از دست رفتگان بر زبان جاری می نمودند .

اما پس از مرگشان عزیزشان داشتند وگرامی شان بر شمردند ؛ به یاد دارم برای منزوی دکترای افتخاری از دانشگاهی معتبر در اروپا اهدا کردند و موزه ای از آثارش در منزلش بر پا نمودند ؛ پس ازپرواز مشکاتیان به نامش جشنواره موسیقی تاسیس نمودند و جایزه ای با این نام برای برنده گان اختصاص دادند و چه مرثیه خوانی های برای سیف الله داد کردند و این بار نوبت پایور بود .  بیماری وی بالاخره پس از یازده سال بر وی چیره گشت و او را در مبارزه ای جان فرسا شکست داد و ما را در غم از دست دادنش ماتم زده کرد .

اما به راستی در زمان حیات این عزیزان چه کسی از آنان یاد کرد ؟

آیا میدانستید منزوی در زمان حیاتش ؛ برای امرار معاش کتابهای نفیس اش را به ناچیز ترین قیمت میفروخت ؟

شهریار فریوسفی را علاقه مندان به هنر تا چه حد میشناختند ؟ که پس از رفتن اش اینگونه عزیزش داشتند .

چندین ماه گذشت و این بار شخصیت هنری دیگری را از دست دادیم ؛ پرویز مشکاتیان . گویی همه بسیج شده بودیم تا برایش مرثیه خوانی کنیم و گناه خود را بر گردن دیگری اندازیم . یکی از لابلای جمعیت فریاد میزد مشکاتیان را کشتند ؛ دیگری میگفت رستم دستان موسیقی ایران رفت ؛ شاگردانش بر سر و صورت خود میزدند و دوستان خارج از کشورش نیز با ادبیاتی بسیار روان در غم از دست دادن اش مقالات می نوشتند . از همه آنها بدتر خود ما بودیم . همه مان هر آنچه در چنته داشتیم برون ریخته و برایش مرثیه نویسی میکردیم.

اما دریغ از دمی یاد وی در زمان حیات اش . . .  دریغ

چند روز گذشت  و داغ از دست دادن مشکاتیان اندکی در بین اهالی فروکش کرد ؛ این بار دوستان و عزیزان برای توجیه قصور خود به تحلیل مساله قتل مشکاتیان پرداختند ؛ یکی میگفت مشکاتیان در کنسرتی بیان کرده بود :  " من برای دل خودم آهنگ میسازم و کاری با مردم ندارم " دیگری میگفت : " براستی خود مشکاتیان چقدر در به قتل رساندن خودش سهیم بود ؟ " و . . . .

گویی همه میخواستند تقصیرها را بر گردن مشکاتیانی بیندازند که دیگر در بین ما نیست تا از خود دفاع کند و تعجب دارم از آن  زمان که مشکاتیان در بین ما بود اما هیچ کسی چنین سخنانی را بر وی نگفت تا پاسخی جدی ازو بشنود .

اما در این بین کسی نگفت خودمان چقدر مقصر بودیم ؛ مقاله ای اندک  ، نوشتاری  ، یادداشتی و حتی نقدی تا نشان دهد بیاد مشکاتیان هستیم .

هنوز در غم  از دست دادن این هنرمند سنتور نواز و نوشتن مقالات برای توجیه خود بودیم که خبری دگر حالمان را بد کرد ؛

خبر از دست دادن فرامرز پایور ؛ استاد سنتور نواز و پدر سنتور ایران . و این بار این مرثیه ها ؛ برای پایور نگاشته شدند و این بار پایور بود که گرامی داشته شد .

براستی چرا همیشه پس از مرگ عزیزانمان به اهمیتِ بودن ِآنها پی میبریم ؟

چندی پیش دوست عزیزی خبر وخامت حال استاد شهناز را به حقیر داد ؛ به طوری که به سختی قادر به تکلم هستند .

آیا بازهم منتظر از دست دادن عزیزی هستیم تا شروع بکار شده و برایش مرثیه ای بنویسیم ؟ چرا از هم اکنون دست بکار نمیشویم . چرا همین جوایز را هم اکنون به وی اعطا نمیکنیم و در زمان حیاتش گرامی اش نمی داریم ؟ تا جبران نمائیم زحمات سالیانش را که در راه اعتلای موسیقی ایرانی کشیده است اگر چه این زحمات را نمیتوان با هزاران هزار جایزه و تجلیل و تحسین جبران نمود .

مگر از اساتید موسیقی چند نفر باقی مانده اند که اینگونه آسوده نشسته و تنها به چند هنرمند معاصر پرداخته ایم ؟ اگر چه تجلیل و تحسین و نقد این بزرگان نیز در حد و اندازه خود ضروریست .

 این را نیز باید بدانیم که روزی نیز فرا خواهد رسید تا در غم از دست دادن این عزیزان بگرئیم ؛ به یاد دارم سخنی را از عزیزی که در مورد شهرام ناظری نقل میکرد و تنها به دلیل آنکه ذائقه موسیقائی اش با صدای شهرام ناظری همخوانی نداشت تهمتی را بر وی روا داشت که هفته ها می خندیدم .

نیز به یاد دارم سخن دوست هنرمندم را در مورد ناظری که وی را به دروغ گویی متهم نموده و ایشان را به ندانستن دستگاه ها در موسیقی اصیل ایرانی متهم نمودند . چقدر مضحک است ؟

به یاد دارید آن سخن نویسنده و نوازنده عزیزمان درخطه شمال کشور و توهین اش را به ناظری ؟ و در گلستانه اش ؟

و به یاد دارید توهین دوستداران دولت مان را به استاد شجریان ؟ تنها برای مصاحبه اش با شبکه ای خارجی ؟

ای عجب . . . . فردی که به اندازه روزهای زندگی ما برای موسیقی خدمت نموده است اینگونه باید تقدیر شود.

حساب دولت ورسانه اش جداست ؛ اینها سالهاست با موسیقی ما قهرند و آن را ضربه ای میدانند بر پیکره

حکومت دینی شان . خودمان دست بکار شویم تا پس از رفتن یکایک این عزیزان حسرت از دست دادن شان را نخوریم .

کم نیستند امثال اساتیدی چون شهناز و کسائی و محمد موسوی ( آه که چه غمگین شدم زمانی چهره او را این چنین پیر دیدم ) و شهیدی و شجریان و  ناظری و علیزاده و . . . که هم اکنون زنده اند . بیایید بیشتر به فکر اساتید در قید حیاتمان باشیم باشیم . . . 

 

محمد جواد صحافی

26 آذر یکهزار و سیصد و هشتاد وهشت