یک فاجعه بزرگ . . . + قصه غم انگیز موسیقی ما - قسمت اول
هنر و کشفیات آن میتواند در زمینه های مختلفی معنا پیدا کند . خطاطی ، موسیقی ، نقاشی ، معرقکاری ، مینیاتور ، سینما و . . . که هر یک به نوعی تجلی ظهور پیدا کرده و خود را مطرح نموده اند .
اما در این بین هنر موسیقی از جهاتی با سایر هنرها متفاوت می نمایاند . حضور سازهای مختلف که با آواز نیز همراه است نمونه این تفاوتهاست . البته این تفاوتها نه تنها در کشور عزیزمان باعث رشد و تعالی این بلبل خوش الحان هنر ایرانی نگردیده است بلکه آن را مظلوم تر و غم انگیز تر از سایر هنرها نیز جلوه داده است .
متاسفانه در مملکت ما در جایی که هنرمندان خطه موسیقی آنگونه که شایسته است مورد احترام و عزت قرار نمی گیرند پس تکلیف یک ساز که آفریده هنری بیش نیست روشن است
این در حالیست که در بسیاری از کشورها ؛ موسیقی نماد هنر و فرهنگ آن کشور است و در نتیجه از احترام خاصی برخوردار است . اما موسیقی ایران زمین از دیرباز تاکنون دستخوش ناملایمتی ها و بی احترامی های متعدد بوده است که باعث میگردد گاهاً خود به فرهنگ غنی ایرانی بودن خود شک کنیم .
اعمال ممنوعیتها و محدودیتهای بسیار ؛ هتک حرمت به هنرمندان و موسیقیدان به انحاء گوناگون ؛ گزینشی کردن موسیقی و خطوط قرمزهای فراوان و بسیاری موارد دیگر باعث گریده اند تا این هنر به نوعی متفاوت تر از سایر هنرها بنمایاند .
متاسفانه بجای اهمیت دادن به این هنر والا روز بروز شاهد بی احترامی های بیشتری نسبت به موسیقی و هنرمندان آن هستیم . سالیان سال بود که بین اهالی موسیقی و صدا وسیما بحث و مناقشه بر سر چرایی عدم نمایش سازها در سیما وجود داشت . . . اما با گذشت زمان این مسئله کمرنگ تر گردید و نشان دادن گل گلدان و گاهاً دکورهای ناموزون صحنه به نوعی تبدیل به عادت بین موسیقیدانان گردید و خود نیز بر این باور شدند که ساز موسیقی اصیل ایرانی با گل و گلدان چندان فرقی ندارد !!! مدتی گذشت . . . این بار مشکل بزرگتری برای موسیقی ما بوجود آمد و آنهم ممیزی کردن موسیقی بود . زحمات آهنگساز و گروه موسیقی پس از ضبط کار تنها میتوانست با صدور و یا عدم صدور یک مجوز جبران و یا بر باد رود . این مسئله نیز به نوعی تبدیل به عادتی گشت که هنرمندان را از ارائه آثار موسیقی دلسرد و هنردوستان را از نعمت گوش فرادادن به موسیقی فاخر محروم نمود .
عدم صدور مجوز برای اجرای کنسرتهای موسیقی ؛ و بوجود آوردن مشکلات عدیده بر سر راه برگزار کنندگان باعث گردید تا این هنرمندان با زهم قید اجرای موسیقی در کشور با فرهنگ و اصیل خود را زده و اجراهای خود را در کشورهای دیگر با تمام افتخار و احترام و بدون هر گونه مشکلی و با استقبال جمعیتی برگزار نمایند که رابط آنها با موسیقی ایرانی سخنی بر آمده از دل است نه از زبان .
پس از گذشت چند صباحی زمانی که موسیقی ایرانی بخشی از موانع و مشکلات پیش روی خود را با خود حل و فصل نمود ؛ این بار بروز موانعی از رنگ و بویی دیگر بر سر راه موسیقی ؛ هنرمندان را دچار تشویش و اضطراب نمود . بروز یکباره مشکلات فنی ! در حین اجرای کنسرتهای موسیقی ( که به عنوان نمونه میتوان به قطعی به یکباره برق در حین اجرای کنسرت همایون شجریان و گروه دستان در سال هشتادو هفت در تهران اشاره نمود .) و این اواخر نیز توهین به هنرمندان به هر شکل ممکن نمونه ای از این بی احترامی ها بود .
اما هنوز پس لرزه های این شیطنت ها برطرف نشده بود که به یکباره شاهد توهین برخی روزنامه ها و جراید به استاد مسلم آواز ایران محمدرضا شجریان گردیدیم و بعدها کاریکاتور ایشان را نیز در جرایدی !!! نیز مشاهده نمودیم . چسباندن برچسب " مهره استعمار پیر " به این هنرمند بزرگ ایرانی که موسیقی ایران زمین با نام ایشان در دنیا مطرح گردیده است و سپس حملات تند برخی از افراد وابسته به گروهها قدر هنر این بزرگ مرد هنر ایران را در میهنش به ایشان یادآور گشت . . .
هنوز در تب و تاب مشکلات پیش آمده و هتک حرمتها به هنرمندان بودیم که خبری جانسوز قلب و روحمان را آزرد , ماجرای حمله چند تن اراذل و اوباش به آموزشگاهی در شهر زنجان .
ماجرایی که غم انگیز تر از آن است که بتوان آن را توصیف نمود ؛ ماجرایی که ادامه قصه غم انگیز موسیقی ایرانی را به تصویر میکشد .
این اتفاق ناخوشایند برای موسیقی آنقدر سخت است که نمی توان براحتی از آن صرفنظر نمود . ضرب و شتم هنرمندانی که بیش از 300 کودک را با هنر موسیقی آشنا کرده و از بسیاری از آنان هنرمندانی در خور ساخته است فاجعه ای است برای موسیقی ما . فاجعه ای که به راحتی نمیتوان آن را نادیده گرفت . . .
آموزشگاه موسیقی دانشور را میتوان به جرات یکی از پر سابقه ترین آموزشگاههای موسیقی شهر زنجان دانست , که متاسفانه با حمله تعدادی از چماق بدستان که هیچ کسی آنان را نمیشناسد و هیچ اطلاعی نیز از آنان ندارد مواجه گردیده است . متاسفانه مسئولین مربوطه و مدعیان هنر پس از گذشت روزها هیچ واکنشی نشان نداده و هیچگونه پیگیری در این زمینه انجام نداده اند تا زمینه برای خرابکاری این نابخردان بی خبر از فرهنگ مساعد تر گردد .
ایکاش این اراذل میدانستند که ساز چقدر برای یک هنرمند عزیز است . ایکاش اینان میدانستند که هنرمند سازش را همانند فرزندش عاشقانه می پرستد . ای کاش میدانستند که ساز هنرمند آبرویش است . افتخارش و مایه مباهاتش است . آنوقت شاید دیگر هیچگاه نیم نگاهی هرچند کوچک نیز بر این ساز نمی کردند تاچه رسد به آنکه با وقاحت تمام آن را بشکنند .
ایکاش این را می دانستند که هنرمند همه چیزش سازش است و اعتراضش نیز . او سلاح ندارد که از خود دفاع کند او قلم ندارد که بنویسد . آنچه او دارد ساز است و صدای اعتراضی که از این ساز بیرون می آید صدایی که در تاریخ جاودانه میشود .
صدای ساز هنرمند بسیار محکم تر و کوبنده تر از آن زنجیری است که به ناحق بر دستان وی کوبیده و بسیار قدرتمند تر از دستانیست که ساز را میشکند و رسا تر از آن صدای نعره ایست که در هنگام هتاکی از دهان این بی فرهنگان برون می آید .
آری ایکاش همه اینها را میدانستند تا هیچگاه جسارت چنین گناهی را بر خود نمیدادند . ایکاش میدانستند ولی حیف که نمیدانند .
هیچگاه این سخن بزرگی را که گفته است : " وظیفه هنر تجلی ایده هاست " فراموش نمیکنم . اما با اتفاقاتی که رخ داده است نمیدانم منظور آن سخنور از تجلی ایده ها چه بوده است .
واین قصه تلخ موسیقی ایران زمین ادامه دارد ...
محمد جواد صحافی
27/5/1388