ششم و هفتم  دی ماه سال ۱۳۸۷ شاهد اجرای یکی از پر حاشیه ترین کنسرتهای موسیقی در سال های اخیر بودیم که حرف و حدیثهای فراوانی را باخود به همراه داشت :

کنسرت مشترک حسین علیزاده و محمدرضا درویشی به همراه ارکستر سمفونیک ناسیونال اکراین تحت عنوان :

" نینوا ، کلیدر ، ترکمن ، عصیان "

در این بین نظرات بسیاری در باره این کنسرت مطرح گردید که هر یک در نوع خود جالب و قابل تفکر بود .

تعریف و تمجید هایی که گاها بیش از اندازه بیهوده می نمودند و در نقطه مقابل انتقادهای شدیدی که به این اجرا وارد میگشت تا حدی که اجراهای قبلی علیزاده را زیر سئوال می برد ...

پس از جمع آوری این مطالب ، جالب دیدم نظرات اهل موسیقی را در قالب پستی جدید خدمت خوانندگان محترم ارائه دهم .

هر چند برای آنان که برنامه را ندیده اند قضاوت در این مورد سخت است اما با مطالعه دقیق مطالب میتوان خوب  یا بد بودن کنسرت را حدث زد . در نهایت قضاوت را بر عهده خوانندگان عزیز میگذارم .

ایسکا نیوز در گزارش خود از شب اول کنسرت مطلبی را تحت عنوان :  " نینوا ، کلیدر ، عصیان " در وب سایت خود قرار میدهد . البته در این نوشتار ، هیچگونه نقدی از این اثر نگردیده است و تنها به بررسی قطعات اجرا شده پرداخته شده است . در بخشی از این مطلب عنوان گردیده است :" صدای نفس کشیدن یکی از نوازنده های ها ارکستر سمفونیک ناسیونال اکراین در اجرای قطعه کلیدر به گوش می رسید.


خبرگزاری مهر در نقدی با عنوان " پاسخ کمرنگ به اعتماد مخاطبان " به نقد این کنسرت پرداخته و عنوان می نماید که علیرغم جایگا برجسته دو استاد بزرگ موسیقی این کنسرت نتوانست توقعات موجود و رضایت علاقه مندان و مشتاقان را آنگونه که باید و شاید برآورده سازد.

نویسنده در بخشی عنوان نموده است : در اینجا این انتقاد به همین برگزار کنندگان و همین هنرمندان عزیز دست اندرکار وارد است که برای برگزاری این برنامه با این همه پتانسیل بالا آیا بهتر نبود به جای استفاده از نوازندگان خارجی از ارکستر سمفونیک و یا ارکستر پارسیان و نوازندگان خودمان بهره برده می شد تا ضمن ارتقاء حسی اجرای اثرحمایتی نیز از آنها صورت گرفته باشد؟هرچند که ممکن است و احتمال دارد در توجیه این عملکرد، ناتوانی نوازندگان ایرانی عنوان شود اما واقعا سخن کارشناسان نیزهمین است؟


 

روزنامه اعتماد نیز در مطلبی کوتاه به بررسی این اثر پرداخته و آن را کند و کاو نموده است . ای مطلب در عین حال که کوتاه است متفاوت تر از سایر مطالب نیز هست :

" شايد بسياري از مخاطبان اين کنسرت با چهر ه يي متفاوت از حسين عليزاده روبه رو شدند. وجود قطعه يي مثل عصيان در کارنامه کاري حسين عليزاده براي بسياري عجيب بود. اين قطعه پيش از اين تنها يک بار و در کاست آلبوم «آواي مهر» منتشر شده بود و يکي از کمتر شنيده شده ترين آثار حسين عليزاده محسوب مي شود... "


و اما در این بین سخن بزرگان نیز خواندنی بود :


ابوالحسن مختاباد نویسنده و منتقد موسیقی یکی از افرادی بود که به شدت این کنسرت را نقد نمود و زمینه ای گشت برای شروع بحث و جدل و ورود بهرنگ تنکابنی ( تهیه کننده کنسرت ) به این بحث .

 

ایشان در بخشهایی اینگونه عنوان نموده اند :

در يك كلمه مي‌توان گفت، سوييت براي اركستر زهي محمد رضا درويشي كه به سفارش انتشارات فرهنگ معاصر براي رمان معروف كليدر ساخته شد، نتوانست انتظارات را بر آورده سازد و آ‌ن قوت و قدرتي را ندارد كه شنوندگان انتظارش را مي‌كشيدند....

... رمان كليدر به رغم طولاني بودن و حتي به اعتقاد برخي از اهل ادب خسته كنندگي‌اش ، ( البته از نظر من رماني جذاب است و نه خسته كننده)اثري پرشكوه و بزرگ است وانتظار طبيعي از موسيقي‌اي كه بر اساس چنين نامي ساخته ‌شده هم همين است كه ،اين موسيقي بتواند بازتابي از رمان باشد ،اما ساخته محمد رضا درويشي چه در پرداخت ملودي و چه در فرمي كه براي اين كار انتخاب كرده است (سوييت براي اركستر زهي) نتوانسته چنين فضايي را فراهم كند تا شنونده‌اي كه رمان پرشكوه كليدر را خوانده در خود همان حس را از شنيدن اين اثر به دست آورد كه از خواندن رمان....


ارسلان کامکار نیز اینگونه عنوان نمود که : شیوه نوازندگی و صدادهی ارکستر سمفونیک ناسیونال اکراین به رهبری «ولادیمیر سیرنکو» در حد و اندازه یک ارکستر آماتور و ابتدایی بود و نتوانست انتظار مخاطب را از اجرای قطعات دو آهنگساز ایرانی حسین علیزاده و محمدرضا درویشی برآورده کند.

این نوازنده توانمند در بخشی اینچنین بیان میکند : "استاد علیزاده محبوبیت زیادی بین مردم دارد نام این هنرمند کافی است که به تنهایی سالن را ده شب پرکند چون می دانید که در همه جای دنیا و بویژه در ایران، موسیقی خواننده محور است ودر این شرایط اگریک نوازنده به تنهایی به بتواند یک سالن را پرکند ارزش بالایی است و خوشبختانه این ویژگی را آقای عیلزاده دارد اما متاسفانه به نظر می رسد این دو موزیسین خوب موسیقی ایران نا آگاهانه و بدون اینکه بخواهند دست به چنین کار غیر قابل قبولی زدند "


 در این بین خانم لیلی گلستان نیز به حمایت از حسین علیزاده و محمدرضا درویشی برخواسته و سخنان جالبی را در حمایت از ایشان نوشته اند .

البته روی سخن ایشان بیشتر با آقای مختاباد بوده است .

نويسنده محترم نوشته اند چرا از سازهاي ايراني در موسيقي کليدر استفاده نشده و آن را اشکال بزرگ اين موسيقي دانسته اند. انگار بگوييم بهمن محصص نقاش خوب ايراني نيست چون در تابلوهايش تپه جقه ديده نمي شود. انگار بگوييم چون محمد احصايي نام خداوندگار را با قلم موي درشت و رنگ ماشيني و بي هيچ تذهيبي بر بوم يا مقوا کشيده، آن هم با چنين شکلي از انتزاع، پس مثلاً خداي ناکرده مسلمان نيست (که مي دانيم از هر مسلماني مسلمان تر است) و کارش قابل اجر دنيوي و اخروي. انگار بگوييم کتاب «کافه پيانو» چون در «کافه» مي گذرد و اسمش «پيانو» است و در آنجا قهوه، اسپرسو و کاپوچينو نوشيده مي شود و اسمش قهوه خانه مش رجب نيست و چاي نمي نوشند، پس کتاب خوب و ايراني نيست.


بهرنگ تنکابنی نیز در واکنش به اظهارات مختاباد به دفاع از عملکرد خود و گروه پرداخته و ابوالحسن مختاباد را تهدید نمود میتواند از ایشان به اتهام تهمت و افترا شکایت نماید .
ایشان در بخشی عنوان می نمایند : " هرچند که بر اساس مدارک و اسناد ياد شده مي توانم از آقاي مختاباد به اتهام افترا و توهين شکايت کنم ولي ترجيح مي دهم در اين وا نفساي فضاي مطبوعات، اين همکار هيجان زده خود را ببخشم. اميدوارم در آينده با آگاهي و هوشياري بيشتري درباره همديگر اظهارنظر کنيم ..."


سخنان علی موسایی مدیر انتشارات فرهنگ معاصر نیز خواندنی بود خبر آنلاین این مصاحبه را در تیتری با عنوان " آقای درویشی! قرارمان این نبود " اینگونه بیان میکند :

"ذهنیت من این بود که آقای درویشی از آن حال و هوا و از آن فرم و محتوا استفاده می‌کند اما ظاهرا ایشان از یک قطعه خیلی کوتاه از آن قطعه استفاده کرده و در اثرش آورده. در هر صورت ما سر این بحث نداریم. خیلی وقت‌ها آدم خیلی کارها می‌کند که این کار ممکن است اساسا اشتباه باشد. سر این که چرا ایشان این گونه موسیقی ساخته اصلا بحثی نداریم. مسأله‌ای که من با آقای درویشی یا گروهی که آمده این کار را کرده دارم این است که آنها در واقع رعایت یک سری از اصول را نکردند و اثری را که هزینه‌اش را برای یک کار خاص پرداختیم، هنوز تکلیفش روشن نبوده که آیا می‌خواهیم این را روی یک اثر منتشر بکنیم یا نه بدون آنکه با من در میان بگذارد رفته قرارداد بسته با یک نفر دیگر و اجرا کرده. یک روز آقای تنکابنی درکنسرت آقای همایون شجریان مرا دید و گفت: آقای موسایی، من می‌خواهم با شما یک گفت‌وگو انجام بدهم. من اینها را نمی‌شناختم. گفت ما کارهای کلیدر را انجام دادیم و دی‌ماه داریم اجرا می‌کنیم. من شوکه شدم و تعجب کردم... "


و اما بخوانید پاسخ ابوالحسن مختاباد را به بهرنگ تنکابنی و خانم لیلی گلستان ، ایشان در تیتری با عنوان " تا نشان سم اسبت گم شود؟ " به دفاع از سخنان خود پرداخته اند .

در بخشی از سخنان ایشان آمده است : براي اطلاع افكار عمومي ودوستان بگويم كه ايشان منت نگذارند؛ نه بر من و نه بر مطبوعات. و درنگ نكنند و بروند شكايت كنند. من (به دليل آنكه‌ برخلاف نظر آقاي تنكابني هيجان زده نبودم كه آن نوشته را مي‌نوشتم) با توجه به شناختي كه از اين همكار هيجان زده دارم، مي دانم كه ايشان مشورت‌هاي حقوقي ماجرا را با همان وكيلي كه در چت جي‌ميل ذكر كرده بودند و من هم مي‌شناسمشان انجام داده‌اند و جناب وكيل هم به ايشان گفته‌اند كه نوشته‌ آقاي مختاباد بار حقوقي ندارد و شكايت شما به جايي نمي‌رسد.


در نهایت نظر دوستان را به مطلبی بسیار زیبا از وبلاگ دهلچی درباره حواشی این کنسرت که به زبان طنز نوشته شده است جلب میکنم ....