گزارشگونهاي از تمرین گروه دستان با همايون شجريان
موسسه دل آواز است، ساعت 17:55
[پژمان حدادی روی دایرههای کوک شونده که میکوبد، صدا به پنجره میخورد و شیشهها میلرزد. حمید متبسم به دنبال صدا میگردد]
متبسم: پنجره بود؟
حدادی: نه پس حنجره بود!
همایون شجریان: به این میگن ساز لرزشی!
واینچنین تمرین به شکل رسمی تمام میشود.
قسمت اول
ساعت 16:30. موسسه دل آواز است. محل تمرین گروه دستان با همایون شجریان (تمرین از ساعت 15 آغاز شده است). در اتاقي نهچندان كوچك و نهچندان بزرگ، گروه مشغول تمرین بخش اول کنسرت از ساختههای حمید متبسم است. تصنیفی روی شعری مولانا: «زهی عشق زهی عشق که ماراست خدایا / چه خوبست و چه نغزست و چه زیباست خدایا» در حین تمرین حدادی اشاره میکند که ریتم را مقداری سریعتر از حد معمول گرفتهاند.گروه در قسمتهایی همخوانی میکند. قطعه که تمام میشود حدادی نکتهای را درباره قسمت کرال میگوید، متبسم هم موافق است و همخوانی دوباره تکرار میشود. بعد از پایان تمرین قسمت اول همایون شجریان و حمید متبسم درباره آواز بخش اول صحبت میکنند. همایون شجریان در نشست مطبوعاتی اعلام کرده بود که هنوز برای آواز بخش اول تصمیمی نگرفتهاند. از صحبتهایشان به هیچ چیز نمیتوان پی برد. انگار به زبان رمز صحبت میکنند، این شاید نتیجه حضور یک غریبه است در جمع یاران دستان. فقط متوجه میشوم که تصمیمگیری نهایی در اینباره به فردا موکول میشود و این که همایون شجریان غزلی از سعدی را برای آن در نظر گرفته است. این بحث با جمله همایون شجریان تمام میشود: «سه خط اول میتواند در آواز شور باشد، بعد گریزی به ابوعطا یا دشتی.» و تصمیم میماند برای فردا که ما نیستیم.
حاشیه اول
حسین بهروزینیا (نوازنده بربت) براي دقايقي اتاق را ترك ميكند. در جایی ازیک قطعه که بربت باید بنوازد متبسم اشاره میکند: «این جا را حسین باید بزنه»
همایون شجریان: «پس چرا نمیزنه؟حسین کجاست؟»
فرج پوری: «اینجاست» (اشاره میکند به بربت که در گوشهای از اتاق قرار دارد)!
قسمت دوم
قسمت دوم به ساختههای سعید فرجپوری اختصاص دارد. قطعه با پیتزیکاتوهای فرجپوری به همراه تارنوازی متبسم با ناخن آغاز میشود. بهنام سامانی کوزه را که بر میدارد ریتم - به قول فرجپوري - دستانیزه میشود. متبسم به کوک كمانچه اشاره میکند. فرچ پوری و متبسم زمانی را صرف کوک دقیق میکنند در حین کوک کردن، برش میخورم به حرفهای فرج پوری که پیشتر اشاره کرده بود: «گفته ميشود اگر کمانچه را فالش نزنيد و شفاف بزنيد ديگر ويولن است. چنين چيزي به نظر من از پايه غلط است. سازهاي ديگر بايد خيلي خوش صدا و تميز بزنند اما کمانچه اگر فالش نباشد و شفاف باشد و درست زده شود، ويولن محسوب مي شود.»
دوباره آغاز تمرین. حدادی ميگويد که ریتم باید کندتر باشد. همایون شجریان از عطار نیشابوری میخواند: «ای صبا گر بگذری بر زلف مشک افشان او / همچون من شو گرد یک یک حلقه سرگردان او» بعد از پایان قطعه همایون شجریان ميگويد: «تمپو کمی باید کند تر باشد»؛ پژمان حدادی تایید میکند و اینکه: « اصلا امروز تندیم!»
آخرین قطعه، تصنیفی است روی یکی از اشعار سیاوش کسرایی درباره ایران: «وطن!وطن! / تو سبز جاودان بمان كه من / پرندهاي مهاجرم كه از فراز باغ با صفاي تو / به دور دست مه گرفته پر گشودهام»؛ و وقتی این را گروهی اجرا میکند که اکثر آنها غربتنشینی پیشه کردهاند بر ابعاد اثر افزوده میشود، حتی اگر این قطعه از ساختههای تنها عضو ساکن ایران یاران دستان باشد. یاد حرف حسین بهروزی نیا در یکی از گفت و گوهایش میافتم: «وقتی کوچک بودم مرا حسین صدا میزدند، بزرگتر شدم به من گفتند حسین آقا، بزرگتر که شدم آقای بهروزینیا. قبل از رفتنم به من لقب استاد هم میدادند. وقتی به کانادا مهاجرت کردم، در کلاس زبان انگلیسی مرا دوباره حسین صدا کردند که «حسین بیا پای تخته». من آنجا حس کردم صفر شدم. وقتی از اینجا میروی با دوتا چمدان میروی ولی بعد از چند سال باید خانه و زندگی تشکیل دهی.».
سامانی به گونه ضربنوازان زور خانه مینوازد. نکتهای که فرجپوری روی آن تاکید دارد.كوبهايها حضوری پر رنگی در این قطعه دارند. پژمان حدادی روی دایرههای کوک شونده که میکوبد، صدا به پنجره میخورد و شیشهها میلرزد. حمید متبسم به دنبال صدا میگردد. متبسم: «پنجره بود؟» و...........

|
|
|
حاشیه دوم
لازم به اشاره نیست که بعد از پایان این قطعه هم حدادی تاکید میکند که ریتم تند بود، چرا که آنها آن روز تند بودند! سامانی میگوید پایان را میتوانیم یک میزان دیگر بکشیم. حدادی هم موافق است. متبسم هم موافق است اما فرج پوری موافق نیست.
متن
روزگار پر سروصدایی است و گوش به هزارجا میرود. سالها قبل که گوشهایمان هیجان زده تربود، چنین باورمان شده بود که نمیتوان با موسیقی سنتی همراه شد که روزگار به یک رنگ است و این موسیقی به یک رنگ دیگر اما در این میان چند نام بودند که گذشتن از کنار نام آنها بهسادگی ممکن نبود. از حسین علیزاده بگذریم که حسابی یک سر جدا داشت (گاهی گروههای تلفیقی، راک و... از او به عنوان پدر معنوی یاد میکردند) نامهایی همچون کیهان کلهر، مسعود شعاری و یاران دستان از جمله نامهایی بودند که ارتباط ما را با موسیقی سنتی حفظ میکردند. عجیب است اما آنها که در محافل متعصب موسیقی سنتی از آنها به عنوان یاغیان موسیقی سنتی یاد میشد درمحافلی دیگر دلیلی بودند برای همراه شدن با این موسیقی. در جایی خواندم که حمید متبسم میگوید: «موسيقي ما براي تحول نياز به تحول در فرم دارد و رپرتوار قديم و کلاسيک موسيقي ايران جوابگوي کاملي براي جهان امروز ما نيست و البته با حفظ همه زيباييهايش قابل فراگيري و ارايه به عنوان موسيقي قديم ايران است». او تاکید میکند: «پيدايش دورههاي مختلف هنري از رنسانس تا مدرنيته در ابتدا در تلاش يافتن دگرگوني پديد آمده است و تنگ نظري جلودارش نبوده و نيست و آنچه امروز به عنوان سنت پذيرفته شده است روزگاري مخالف سنت شمرده ميشده. از اين رو حد و مرز شناختن براي هنر موسيقي اگر عقيده من نيز باشد، نظري کاملاً شخصي است و جلوي جريان تلاش براي يافتن گويشهاي تازه را نخواهد گرفت.».
حرفهاي متبسم بسیار شبیه است به همایون شجریان که میگوید: « در بخش عمدهاي از گروههاي موسيقي ايراني آن فرم سنتي ديگر رعايت نميشود. نوع جمله بنديها و نوع انتخاب شعرها خيلي با فرم کلاسيک موسيقي سنتي تفاوت دارد و من اين را خيلي مي پسندم چرا که ريتم زندگي و جامعه تغيير کرده است. با توجه به ريتم زندگي امروز فکر نميکنم صحيح باشد بخواهم آوازم را با يک ساز تنها ارايه بدهم و روي آن متمرکز شوم، هرچند ممکن است يک بار اين اتفاق هم بيفتد. همين کار را مي شود با فرمهاي ديگر و با تنوع بيشتر ارايه کرد. در همين کنسرت هم که قرار است آواز شور بخوانم شايد سه يا چهار خط درآمد اول آن شور باشد. اصراري به اينکه بروم سلمک بخوانم، رضوي و حسيني بخوانم و... ندارم و از اين بابت در کار با گروه دستان دستم باز است.»
همکاری همایون شجریان با گروه دستان هر دلیل و انگیزهای که داشته باشد در پس آن یک زیباییشناسی مشترک قابل تشخیص است. پرداختن به صدایی که در عین ریشه داشتن نیمنگاهی هم به صدا و ریتم جهان امروز دارد. ازهمین رو ریتم برای گروه دستان همیشه از اهمیت بالایی برخوردار بودهاست و از موسیقی آنها به عنوان یک صدای پلی ریتمیک یاد میشود. وقتی در تمرین گروه دستان حاظر باشی ناخودآگاه عمده چشم و حواس میرود سوی گروه پرکاشنها. جایی که پژمان حدادی و بهنام سامانی نشسته اند. این گروه علاوه بر تمبک و دف که به عنوان سازهای متداول کوبهای در ارکستر موسیقی سنتی محسوب میشوند از کوزه و دایرههای کوک شونده هم در ارکستر خود استفاده میکنند. حدادی درباره توجه گروه دستان به مقوله ریتم میگوید: «برای دست یافتن به صدای متفاوتی که دستان به دنبال آن بود ریتم نقش بسیار مهمی داشت. بخشي از تحرک و پویایی را که تک تک اعضا گروه به دنبال آن بودند به واسطه نگاه متفاوت به مقوله ریتم به دست آمد .»
حدادی از سال1995 به گروه دستان پیوست، وقتی در سال 2000 بهنام سامانی هم یکی از یاران دستان شد ترکیب و رنگ آمیزی سازهای کوبهاي در این گروه به شکل و شمایل فعلی خود رسید و سازهای کوزه و دایرههای کوکی هم مورد استفاده قرار گرفت. حدادی درباره استفاده از سازهایی به غیر از تمبک و دف در گروه پرکاشنهای دستان میگوید: «رنگآمیزی سازهای کوبهای درجهان بسیار متنوع است. اما وقتی با ارکستر ایرانی ودر وموسیقی سنتی کار میکنیم در استفاده از سازهای کوبهیی برای خود محدودیتهایی قايل میشویم. تاکید داریم سازهایی که ممکن است لحن و لهجه ریتمیک موسیقی ما را تحت تاثیر قرار دهند، مورد استفاده قرار نگيرند. اگر از دایرههای کوکی استفاده میکنیم به این خاطر است که دایره به شکلهای مختلف در فرهنگ موسیقایی ایران وجود دارد. از جنوب گرفته تا خراسان از آذربایجان گرفته تا کردستان و... صدای این دایرهها رنگ و بویی را دارند که از موسیقی ایرانی دور نیست و در ضمن لحجه خاصی هم به آن نمیدهد.».
آغاز
تا چند روز دیگر همایون شجریان به همراه گروه دستان روی صحنه خواهد رفت. شجریان جوان نشان داده که هراسی از تجربههای متفاوت ندارد. هرچند نوخواهی او از آن دسته از تجربههای آنارشیسمزده نشان نمیدهد، (هرچند نميتوان منکر زیباییشناسی خاص اینگونه آثار شد اما نوخواهی همایون شجریان از این گونه نیست) نو خواهی او یک سر در ریشهها دارد و یک سر در راههای نرفته. چیزی شبیه به استراتژی گروه دستان که یاران ندای یک دیگر را دریافتهاند. همیشه در مواجه با گروه دستان این سوالم میشد که چگونه ممکن است گروهی بدون سرپرست آن هم در شرایطی که افراد آن نه در کشورهای مختلف که در قارههای مختلف زندگی میکنند برای مدت طولانی درکنار هم خلق کنند. درحضور یک ساعته در تمرینهای این گروه به همراه همایون شجریان به دنبال پاسخی برای این سوال بودم که چنین دریافتم آنها به یک دیگر گوش میدهند گاهی همدیگر را میپذیرند، گاهی هم نه. به هر حال فرقی هم نمیکند؛ مهم شنیدن است.
منبع : مجله فرهنگ و آهنگ
محمد جواد صحافی .