اگر چه آمار روزآمدي از رفتارهاي فرهنگي ايرانيان وجود ندارد كه بتوان با تكيه برآن به شكل دقيق رفتارهاي فرهنگي ايرانيان، به خصوص در حوزه موسيقي را تفسير و تحليل كرد( به جز آمار سال 79 13مجموعه طرح «رفتارهاي فرهنگي ايرانيان»، منتشر شده از سوي وزارت ارشاد كه متاسفانه در دولت جديد اين طرح متوقف شد) ، اما برخي آمارهاي جسته و گريخته كه از سوي دست اندركاران فرهنگي انتشار مي‌يابد، و نيز مشاهدات روزمره ، نشان مي‌دهد موسيقي در ميان تمامي اقلام فرهنگي كه در سبد هزينه‌اي مردم قرار دارد، ميزان تقاضا و مصرف بالايي داشته و با فاصله‌اي شگفت انگيز با ساير اقلام فرهنگي مثل خواندن كتاب، نقاشي، تئاتر، و حتي سينما در قله مصرف قرار دارد.

 

اينكه استاندارد استفاده از موسيقي در شبكه‌هاي راديويي و تلويزيوني در دنيا 85 درصد و در ايران 70 درصد، خود مويد اين ادعا است كه موسيقي بيشترين تقاضا و مصرف را در ميان اقلام فرهنگي دارد.

يك دليل چنين رفتاري باز مي‌گردد به ذات موسيقي كه بي هيچ واسطه‌اي در آدمي با هر زبان و بياني نفوذ و رسوخ مي كند و ديگري  فطرت و طبيعت انسان كه با موسيقي انس والفت افزونتر دارد و در نهايت ارزان بودن مصرف موسيقي(در مقايسه با هنرهاي ديگري چون تئاتر و سينما و...) به صورت سي دي و آلبوم كه همه اين‌ها دست به دست هم مي‌دهند تا موسيقي بر قله مصرف فرهنگي قرار بگيرد.

نحوه مواجهه دولت(در تمامي وجوه آن) با اين بازار مصرف، يا منفعلانه است يا اين كه يه قدري مانع بر سر راه توليد گران اين عرصه قرار مي‌دهد كه عطاي اين كار را به لقاي آن ببخشند.

 

بخشي از سخنان آقاي شجريان درباره ممانعت از برگزاري كنسرت در زادگاهش نمونه‌اي عمومي و قاعده مند و البته شاخص از نحوه رفتار و اصولا حمايت از موسيقي در ايران است و نشان مي‌دهد كه دست اندركاران فرهنگي و به خصوص موسيقايي هيچ نظريه فرهنگي دقيقي در اين زمينه ندارند و فقر و تشتت نظري در اين حيطه بيداد مي‌كند و همين تشتت در نظر ،چنين برخوردهايي در سطوح عملي را سبب مي‌شود:

 «ما تقریبا فقط در اصفهان کنسرت داشتیم و چند سال پیش در شیراز. در سایر شهرستان‌ها ما با مشکل مواجه هستیم. چون فضا در شهرستان‌ها پیوسته در حال تغییر است یعنی با تغییر یک شهردار، استاندار، و یا امام جمعه همه سیاست‌ها تغییر می‌کند. در چنین جوی نمی‌تواند کنسرت داد. ما با مشکلاتی از این قبیل روبرو هستیم وگرنه من ترجیح می‌دهم در داخل ایران برنامه‌های خود را اجرا کنم و مشکلات دوری از وطن و این سختی را دیگر نخواهم داشت. ولی مدیران دولتی و کسانی که در راس امور هستند مانع تراشی می‌کنند. برای مثال، من در شهر خود مشهد برای 30 سال است که نتوانسته‌ام کنسرت بدهم. چون جوی بر این شهر حاکم است که گروهی که مخالف موسیقی هستند نمی‌گذارند کنسرتی برگزار شود.»(گفت و گو با سایت فارسی بی بی سی)

اين موانع بر سر راه هنرمندي قرار مي گيرد كه در يك تعريف دقيق همان نوع موسيقي‌اي را توليد مي كند و رواج مي دهد كه تقريبا در مرافقت و همقراني با تعريف دولت جمهوري اسلامي از موسيقي قرار دارد. همان موسيقي كه از آن به عنوان «موسيقي فاخر»ياد مي شود. اما همين هنرمندي كه صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران در مقدس ترين لحظات مذهبي( هنگام افطار) صداي وي را به عنوان سمبلي خاص از آواز مذهبي اشاعه مي دهد و پخش مي‌كند، در سوي ديگر با چنان موانعي روبرو ‌شود كه نتواند در شهرستان زادگاه خود هم كنسرتي را برگزار كند.

در چنين فضايي كه هنرمندان موسيقي نه حمايت قانوني مي شوند و نه تلاشي براي توجيه گروه‌هاي فشار يا نشان دادن اقتدار دولت در برابر آنها  در شهرستان‌ها صورت مي‌گيرد، طبيعي است كه تمامي اين اشتياق به سمت تهران سرريز شود.

اشتياقي كه شايد اگر حمايت‌هاي منطقي و اصولي و همراه با ا قتدار از آن صورت مي‌گرفت ، آن عدالت فرهنگي مورد انتظار و تمركززدايي و كم كردن تصدي گري بخش دولتي هم رخ مي‌داد.