درباره گروه «دستان» - استثنایی در عرف موسیقی ایرانی
مفهومي به نام گروه و کار گروهي اصولاً در کشور ما بي معنا است؛ به خصوص اگر وجه استفاده از اين عنوان در مورد کارهاي موفق و اتفاقات خوب باشد. ممکن است اين گزاره عوامانه به نظر برسد، اما تلقي عمومي جامعه ما درباره کارهاي گروهي همين است و جز اين هم نيست. شايد به خاطر توضيح شکست ها و توجيه ناکامي هايمان باشد، اما واقعيت اين است که عادت کرده ايم بگوييم که «ما شرقيان درونگراي برون ستيز قائل به توانايي هاي فردي منحصر به خوديم. به همين خاطر وقتي دچار محدوديت هاي حضور در يک جمع و گروه مي شويم، نمي توانيم آن طور که شايسته و درخور ما است، توانايي هايمان را به منصه ظهور و بروز برسانيم و...»
عرصه هنر ايراني هم از اين تلقي عمومي مستثني نيست. تجربه نشان داده است که جمع هنرمندان ما جمع پريشاني است که نبايد به دوام و بقاي آن دل بست. نمونه اش همين گروه هاي متعدد موسيقي ايراني که انصافاً خيلي هايشان در برهه اي بسيار موفق عمل کردند و کارهاي خوبي به دست دادند، اما با گذشت زمان نه چندان درازي همه پکيدند و از هم متلاشي شدند. مگر مي شود فراموش کرد گروه هايي مثل شيدا و عارف و کانون چاووش را که اوايل انقلاب بنيانگذار تحول بزرگي در موسيقي ايراني شدند و کارهاي نو و پسند جامعه به دست دادند؟ اما چه شد که به يکباره آن جمعيت پراکنده شد و هر کس دنباله کار خويش گرفت؟ آيا منبع الهام لطفي، مشکاتيان، شجريان و عليزاده و بقيه اعضاي گروه به يکباره خشکيد؟ يا اين مردان بزرگ حوصله شان کم کم از يکديگر سر رفت که ترجيح دادند از هم جدا شوند؟ يا اصلاً شرايط جامعه به گونه يي شد که ادامه همکاري صورتي محال به خود گرفت؟... بحث ما يافتن پاسخ براي اين سوالات هم نيست، چه اين خود فصل مفصلي مي طلبد بلکه طرح اين سوالات بيشتر از آن جهت است که وقتي با گروهي مواجه مي شويم که 17 سال است در کنار هم، کار موسيقي مي کند و خوب (لااقل در سطح قابل قبول و بالاتر از استاندارد روز) هم کار مي کند، متوجه اين باشيم که سواي هر نظري که درباره کيفيت کار آن داريم، موضوع صحبت، استثنايي در عرف جامعه موسيقي ما است. گروهي که قريب 20 سال دوام آورده و نه تنها دچار تعارضات فرسايشي نشده، بلکه رفته رفته خود را به عنوان يک گروه جدي که رو به جلو حرکت مي کند، به جامعه مخاطب بي حس و حال موسيقي ايراني شناسانده و تحميل کرده است. وقتي از «دستان» حرف مي زنيم، نبايد بي تفاوت به اين باشيم که دستان يک اتفاق منحصربه فرد طي 20سال اخير در موسيقي ما است.حتي با در نظر گرفتن تغيير ترکيب اوليه گروه مثل جدايي کيهان کلهر.
---
اگرچه دستان کار خود را از سال 70 و با برگزاري کنسرت هايي با خوانندگان مطرحي چون مرحوم بسطامي و بيژن کامکار آغاز کرده بود، اما سابقه آشنايي بنده با گروه دستان برمي گردد به انتشار دو آلبوم «ساز نو آواز نو» و «سفر به ديگر سو» که حاصل همکاري گروه با خواننده معتبري چون شهرام ناظري بود. هر دو کارها، به خصوص «سفر به ديگر سو» جزء کارهاي آوانگارد سال هاي اخير محسوب مي شدند. کاري به شيوه جديد خواندن ناظري نداريم که خود بحث مفصلي مي طلبد، اما شيوه نو دستان چه در فرم و چه در محتواي موسيقي که اجرا مي کرد، اساساً قابل تامل بود. از يک سو دستان نشان داد که چندان قائل به رعايت قواعد و ترتيبات قاجاري نيست و در بند اين نيست که کاملاً روي خط پيش درآمد، درآمد، آواز، قطعه ضربي، ادامه آواز، تصنيف و نهايتاً رنگ باشد. از سوي ديگر تاکيد ويژه کار روي شيوه جديد فضاسازي تميز - بدون آنکه آدم متوجه صداي ساز خاصي شود، آن هم با ارکستري که سنتور و تار توي آن نيست (سفر به ديگر سو)- نشان از تلاش جدي گروهي حرفه يي براي غلبه بر دنياي رخوت آلود موسيقي ايراني داشت.
وقتي آن روز با اشتياق به بروشور کار رجوع کردم، به نام هايي تقريباً آشنا برخوردم. حميد متبسم، سعيد فرج پوري، حسين بهروزي نيا که به شيوه يي کاملاً مدرن آهنگسازي و تمرين و تنظيم و کار مي کنند؛ کاري که محصول آن اجراي کنسرت هاي موفقي در اروپا و امريکا بوده و حتي جايزه معتبري چون ديپلم افتخار بهترين موسيقي سال 2003 فرانسه را به خاطر انتشار آلبوم «شوريده» (بر مبناي ساخته هايي از هر سه نفر) به ارمغان داشته است؛ کاري که بعد از برگزاري کنسرت هاي نه چندان موفق بزرگان موسيقي(نسبت به سطح توقع از اين افراد) طي ماه هاي اخير، اين انتظار را ميان مخاطبان موسيقي ايراني به وجود آورده که مشتاقانه در انتظار کنسرت گروه با همايون شجريان در تهران باشند تا بلکه شاهد اجرايي - به نسبت خوب- از موسيقي ايراني باشند....
---
چندي پيش در گفت وگويي از متبسم درباره دلايل توفيق دستان مي خواندم که «... دليل غتداوم موفق کار گروهف ارتباط سلامت ما با هم است. اينجا کنايه يي يا تعارفي در کار نيست... دستان خانواده ماست و زندگي ما، دستان گياهي است که به دست خودمان آبياري اش کرديم و برگ برگش را مي شناسيم... براي دوام گروه بايد گروهي انديشيد و خود را مانند مهره يي از يک سيستم بزرگ دانست.» اينها است که آدم را وامي دارد براي دستان و دستاني ها - سواي هر نظر و سليقه يي که در مورد کارشان دارد- احترام عميق و خاصي قائل شود.

---
اگرچه دستان کار خود را از سال 70 و با برگزاري کنسرت هايي با خوانندگان مطرحي چون مرحوم بسطامي و بيژن کامکار آغاز کرده بود، اما سابقه آشنايي بنده با گروه دستان برمي گردد به انتشار دو آلبوم «ساز نو آواز نو» و «سفر به ديگر سو» که حاصل همکاري گروه با خواننده معتبري چون شهرام ناظري بود. هر دو کارها، به خصوص «سفر به ديگر سو» جزء کارهاي آوانگارد سال هاي اخير محسوب مي شدند. کاري به شيوه جديد خواندن ناظري نداريم که خود بحث مفصلي مي طلبد، اما شيوه نو دستان چه در فرم و چه در محتواي موسيقي که اجرا مي کرد، اساساً قابل تامل بود. از يک سو دستان نشان داد که چندان قائل به رعايت قواعد و ترتيبات قاجاري نيست و در بند اين نيست که کاملاً روي خط پيش درآمد، درآمد، آواز، قطعه ضربي، ادامه آواز، تصنيف و نهايتاً رنگ باشد. از سوي ديگر تاکيد ويژه کار روي شيوه جديد فضاسازي تميز - بدون آنکه آدم متوجه صداي ساز خاصي شود، آن هم با ارکستري که سنتور و تار توي آن نيست (سفر به ديگر سو)- نشان از تلاش جدي گروهي حرفه يي براي غلبه بر دنياي رخوت آلود موسيقي ايراني داشت.

---
چندي پيش در گفت وگويي از متبسم درباره دلايل توفيق دستان مي خواندم که «... دليل غتداوم موفق کار گروهف ارتباط سلامت ما با هم است. اينجا کنايه يي يا تعارفي در کار نيست... دستان خانواده ماست و زندگي ما، دستان گياهي است که به دست خودمان آبياري اش کرديم و برگ برگش را مي شناسيم... براي دوام گروه بايد گروهي انديشيد و خود را مانند مهره يي از يک سيستم بزرگ دانست.» اينها است که آدم را وامي دارد براي دستان و دستاني ها - سواي هر نظر و سليقه يي که در مورد کارشان دارد- احترام عميق و خاصي قائل شود.
منبع : روزنامه اعتماد سه شنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۷
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و پنجم تیر ۱۳۸۷ ساعت 8:35 توسط محمد جواد صحافی
|