مرا می‌بینی و هر دم زیادت می‌کـنی دردم
تو را می‌بینـم و میلـم زیادت می‌شود هر دم
بـه سامانم نمی‌پرسی نمی‌دانم چه سر داری
بـه درمانـم نـمی‌کوشی نمی‌دانی مگر دردم
نه راه است این که بگذاری مرا بر خاک و بگریزی
گذاری آر و بازم پرس تا خاک رهـت گردم
ندارم دستت از دامن بجز در خاک و آن دم هـم
کـه بر خاکـم روان گردی به گرد دامنـت گردم
فرورفـت از غم عشقت دمم دم می‌دهی تا کی
دمار از مـن برآوردی نـمی‌گویی برآوردم
شـبی دل را به تاریکی ز زلفت باز می‌جستـم
رخـت می‌دیدم و جامی هـلالی باز می‌خوردم
کـشیدم در برت ناگاه و شد در تاب گیسویت
نـهادم بر لـبـت لـب را و جان و دل فدا کردم
تو خوش می‌باش با حافظ برو گو خصم جان می‌ده
چو گرمی از تو می‌بینم چه باک از خصم دم سردم

این شعر بسیار زیبا است مخصوصا با صدای استاد شهرام ناظری

سعی میکنم در اولین فرصت قسمت هایی از آلبوم رومی استاد را برای دانلود در اختیارتان قرار دهم