یادباد آن روزگاران یاد باد . . .
قصد داشتم که امروز خودم بنویسم هر آنچه که در ذهنم جاری است که به ناگاه به یاد مطلبی افتادم که حرف دلم بود : یاد باد آن روزگاران یاد باد ...
مدتی است که مسئله ای فکر من را در گیر خود کرده ؛ زمانی که به آلبومهای اساتیدی چون شجریان و یا شهرام ناظری و علیزاده و یا بزرگان دیگری مراجعه میکنم همانند دستان ؛ آستان جانان ؛ در خیال ؛ نوا مرکب خوانی؛ آتش در نیستان ؛ گل صد برگ ؛ حیرانی ؛ سفر به دیگر سو ؛ لولیان ؛ سرودگل و... ( آنقدر زیاد هستند و دلنشین که نمیتوانم از میان آنها گلچین کنم ) همیشه از خود سئوال می پرسم که پس از این بزرگان آیا کسی هست که جای آنها را بگیرد و آیا موسیقی بعد از ما هم همینطور خواهد بود ؟ در عصری که تهاجم فرهنگی به حد اعلای خود رسیده است و جوانان ما با فرهنگ مان روز به روز بیگانه تر میشوند آیا باز هم موسیقی ما همانند قبل خواهد بود .
بعضی وقتها زمانی که به اثری جاودانه از خواننده و آهنگسازی بزرگ و قدیمی گوش فرا میدهم به راحتی تفاوتهای بین موسیقی قدیم و جدید را میتوان احساس نمود
این تفاوت در آینده چقدر موسیقی مان را دچار تحول خواهد کرد ؟ آیا موسیقی سنتی نابود خواهد شد و یا تکنیکی تر و بهتر از قبل ...
در هر حال آیا همانند بزرگانی چون شجریان و یا ناظری که مباهات ایران هستند و کمتر کسی است که صدای آنها را نشنیده باشد بازهم ظهور خواهد کرد ؟ . بسیارند از این دست . آیا علیزاده و بهروزی نیای دیگری خواهیم داشت ؟ من در عجبم که با دارا بودن این همه هنرمندکه نامبردن اسامیشان خود مستلزم وقتی بسیار است چرا بر هیچکدام از این بزرگان آنطور که شایسته شان است ارج نمی نهیم ؟ چرا از وجود اساتیدی چون شجریان و شهرام ناظری و علیزاده و مشکاتیان و پایور و دهلوی وکلهر ومتبسم و صدیق تعریف و ... آنطور که باید استفاده نمیگردد .
نمی دانم ....
اینان اسطوره هستند ؛ اسطوره هایی که دیگر نمیتوان از آنها یافت و سالها طول میکشد تا باز هم همانند کیهان کلهر ظهور کند .
به زمانی فکر میکنم که اینان نباشند . و یا دیگر نتوانند دلهایمان را پرواز دهند آنوقت است که افسوس میخورم , و با خودم میگویم : یاد باد آن روزگاران یاد باد و ایکاش باز هم میشد شجریان یکبار هم برایم مرغ سحر را بخواند . ایکاش میشد شهرام ناظری با آن صدای حماسی اش آب حیات عشق را در رگ من روانه کند ..
کیهان کلهر شاهکارش را در شب , سکوت, کویر یکبار دیگر اجرا کند ...
مشکاتیان بار دیگر با آن قطعات دلنوازش روحمان را تسخیر کند ...
اینها همه مستلزم این است که جراید ؛ رسانه ها و بالاتر از همه آنها دولتمردان ما به حمایت از این فرهیختگان برخیزند تا موسیقی ما نمیرد که اگر این اتفاق افتد به نظر من فاجعه ای است بس ناگوار.
چند نفر قبل از همان سانحه شوم ... ایرج بسطامی را میشناختند . چقدر از آهنگهای او را در رسانه پخش کرده بودند ؟ چرا بلافاصله پس از فوت ایشان شروع به تقدیر و تمجید و بازگویی سبک آوازش کردند مگر زمانی که زنده بود نمی شد از وی تقدیر کرد ؟
چند نفر ثمین باغچه بان را میشناختند ؟ آن بزرگ مردی که در راه اعتلای موسیقی کودکان زحمات بسیاری کشید و در آخر هم .... آیا لیاقتش آن بود ؟ مسلما نه ....
چند نفر هم اکنون حسین دهلوی را می شناسند ؛ کامبیز روشن روان را چه ؟ آیا اسم علی اکبر شکارچی را شنیده اند و آیا میدانند آنها زنده اند یا نه ؟ آیا فرهاد فخرالدینی و لوریس چکناواریان که اگر لاف نگویم ؛ حق بزرگی بر گردن ارکستر سمفونیک ما دارند و موسیقی کلاسیک ما مدیون آنهاست
آری همه آنها زنده اند ... ولی در گوشه ای نشسته اند و مشغول فعالیتهای خود هستند بدون اینکه کسی از آنها تقدیری به عمل آورد آنها را ستایش کند و تحسین شان نماید.
چرا پس ازمرگ تقدیرها و تحسین ها و بزرگداشتها شروع میشود ؟که این خود جای بسی تامل و تفکر دارد .
نه تنها من که خود را کوچکترین و ناچیز ترین فرد میدانم ؛ بلکه اکثر آنانی که کارشان با موسیقی است ویا شنونده موسیقی سنتی هستند نیز ممکن است این دغدغه را داشته باشند که آیا پس از این بزرگان کسانی ظهور خواهند کرد ؟
آیا کسانی از میان اینهمه مردم پیدا خواهد شد که بتواند سبک ناظری و یا شجریان را ادامه دهند ؟
و همانند آنها بخوانند و نوآوری کنند ؟ و آیا بازهم گروه جاده ابریشم و کیهان کلهردیگری خواهدبود تا در آنجا هنرمندانه ؛ هنر ایرانی را به رخ سایرین بکشد ؟
یا اینکه پس از پیری مان خواهیم گفت : " یاد باد آن روزگاران یاد باد "
امیدواریم نگوییم .
محمد جواد صحافی
17 تیر ماه 1387