محمد رضا لطفی کیست ؟ به بهانه کنسرت اخیر محمدرضا لطفی
۱-آقای لطفی عزیز در طی این ۸ سال اخیر زمانی که در ایران سکونت نداشتید بارها و بارها به شما نامه هایی نوشتم و از اوضاع و بیماری های اجتماعی موسیقی ایران برای شما نوشتم.نوشتم چگونه یک سری افراد بابی انحرافی را در موسیقی باز کرده اند به نام موسیقی عرفانی.حال آنکه هنر در ذات خود پدیده ای روحانی و غیر مادی است،هنر با هر بینش و هدف و اصل موضوعی که در ذات خود داشته باشد اگر اصیل باشد زمینه ساز پرواز است.برای شما نوشتم که این پدیده موسیقی عرفانی،که عمدتا آلوده به مداد مخدر است،یک دکان است.برای استفاده از احساسات آن دسته از افراد که به نوعی از دین و معنویات سر خورده هستند و در پی هوچی گری های افراد روی صحنه کنسرت،در پی دروغهایی که پی در پی در مورد عوالم روحانی از انسانهایی می شنوند که از این مقولات به شدت فاصله دارند،به شدت جذب این مقوله انحرافی شدند.برای خود سر و زلفی درست کرده اند و از آنان پیوسته می شنوی:پسرم چه از خدا می خواهی؟
اوضاع بدین منوال بود تا برای نخستین بار شما را در کنسرتی همراه با آقای ابتهاج دیدم و همین آقای قوی حلم.راستش حال و روز شما روی صحنه چنان دافعه ای در من ایجاد کرد که از شما به شدت مأیوس شدم.این بدان دلیل نبود که من مخالف طریقت و عرفان هستم.خیر من به این راه اعتقاد کامل دارم.اما در خفا و در سکوت.آنگونه که صفا علی خان ظهیر الدوله پسر حاکم تهران کشکول به گردن انداخت و در دروازه تهران گدایی کرد.مانند صالح علیشاه تابنده،مانند مجذوب علیشاه.آقای لطفی درویشی فقط به زلف پریشان و موی سپید و کفن پوشی نیست.
نیک می دانید که صفا علی خان چگونه زندگی می کرد و اتفاقا چه خدماتی به این موسیقی کرد.هنوز طرح و نشان انجمن اخوت بر سر در مقبره صفا علی خان هویدا است.هنوز در کتاب ها از کنسرت های خیریه انجمن اخوت همراه با درویش خان و عارف قزوینی در کتاب ها می خوانیم و با کنسرت شما در نیاوران مقایسه می کنیم.آن کنسرت ها چگونه بود وین یکی چگونه؟با بلیطی با بهای گزاف و ....
به من بگویید شما از چه بی نیاز هستید؟از ....
حقیقت آن است که اکثریت قریب به اتفاق انسانها موجوداتی هستند محدود در ظرف مکان و زمان،با یک سری صفات بسیار مثبت و یک سری صفات که زیاد جالب نیستند.مگر عده ای محدود که عمدتا نام آنان در زیر نامهای پر زرق و برق مدفون است.اما مشکل از زمانی آغاز می گردد که پاره ای از انسان ها ادعا هایی می کنند و حرف هایی می زند که خیلی حرف است و بسیار سنگین.و این دقیقا زمانی است که نمی توان از کنار بعضی از این حرف ها به آسانی عبور کرد.آقای لطفی عزیز:
مگر مرحوم حبیب سماعی که بود؟یک انسان بود با تمامی نیاز های یک انسان.سازی نکو می زد و عاداتی داشت که سرکار خانم ارفع اطرایی در کتاب با ارزش خود،حبیب سماعی و سنتور،بدانها اشاره کرده اند.حبیب خدمتش را انجام داد و با غرور و حال و روزی که داشت از این دفتر روزگار حذف شد.اما حتی یک بار جز آنکه شاید به نکویی سنتور می نواخته،ادعایی نکرد.حبیب فردی است که به آسانی می توان از کنارش عبور کرد.بنده خدا اینگونه بوده،به خود آسیب رساند و به صورتی دهشتناک ترک این دنیا کرد.اما زمانی که فردی که پاره ای از عادات و کردارش از دید حد اقل اهل موسیقی به دور نیست،ادعا هایی میکند و حرف هایی میزند،دیگر نمی توان سکوت کرد و گفت:خوب ساز می زند و زحمت کشیده است.خیر آقای لطفی.این یک جرم است و نامش تشویش اذهان عمومی است،نامش توهین به شعور عامه است.
آقای لطفی عزیز طیف قدیم موسیقی ایران یک خصلت بسیار خوب داشتند.ممکن است افق دیدی بسیار محدود می داشتند،اما فکری همگرا داشتند و به دور از تناقضات و از همه مهمتر به دور از هر گونه ادعایی بودند.اگر به منش و سلوکشان نگاه می کردی،زندگی آنان مانند یک خط راست بود.اعتقاداتی داشتند و بر طبق آن اعتقادات زندگی می کردند.فرض کنید طرف سازی می زد،افیونی می کشید و از راه هنری که داشت ارتزاق می کرد،شاگردانی تربیت می کرد و نهایتا با احترام کامل از این دنیا رخت بر می بست.
آقای لطفی انتقاد من به شما این نیست که چرا برای امرار معاش از موسیقی استفاده میکنید،بل آن است که چرا این وسط نام طریقت را وجه المصالحه قرار می دهید.آقای لطفی من بنا بر اصول فکری خود نه در کنسرت شما و نه در کنسرت هیچ فرد دیگری شرکت نمی کنم،اما زمانی که گزارش کنسرت را در اینترنت خواندم بسیار متاثر شدم.
هنر سیرک سیار نیست و هنرمند بندباز نیست که بخواهد با عملیات محیر العقول بیننده را تحت تاثیر گذارد.موسیقی از راه گوش وارد دنیای درون می شود.شما از سنت دم می زنید.در طی این صد سال اخیر موسیقی اصیل ایران،در کدام دوره هنرمندان با این وضع و حال و روز روی صحنه می رفتند؟مگر مرحوم سعید هرمزی که خدایش نیک بیامرزد،چگونه ساز می زد؟مگر نه آن است که درویش بود،اما یک درویش نهانی.مگر نه آن است که بی نیاز بود.ای کاش روزی گفته هایی از زبان سرکار خانم فریده هرمزی دختر مرحوم هرمزی به زبان آید تا دیگران فرصت مقایسه داشته باشند.کدام هنرمند پابرهنه و با کفن روی صحنه می رفت؟پایور؟نه بگذارید از تار و سه تار نوازان مکتب قدیم بگویم:حاجی علی اکبر خان شهنازی؟عبدالحسین خان شهنازی؟عبادی؟
یا اصلا نه.همین مرحوم علی اصغر خان بهاری؟آیا با لباش خواب روی صحنه می رفت؟
شما یک نوازنده دوره گرد نیستید که نیاز باشد همه کار بکنید،هم ساز بزنید و هم خود را تکان دهید. به و به قول یکی از افرادی که گزارش کنسرت را نوشته بود به شیوه قلندری آواز بخوانید. شما محمد رضا لطفی سال های ۵۴ هستید.لطفا با اعمال و کردارتان،خطی بطلان بر گذشته درخشان خویش نکشید.
۲- دیدید که صحبت هایتان در مورد تار و سه تار و کمانچه چگونه با اعتراض اهالی موسیقی مواجه شد.و بعد گلایه کردید که چرا هیچ کس به شما زنگ نمی زند و چرا هیچ کس با شما از در دوستی و همکاری در نمی اید.آقای لطفی دلیلش همین رفتار و اعمال شماست که بسیار سطحی،بازاری و عوام فریبانه است.مهم آن است که همیشه در بین توده مردم این افراد پیروز و در تمامی صفت حق به جانب هستند و تمامی افرادی که مودبانه نقدی می کنند در نظر همین توده مردم،افرادی منفور هستند.همین مدت کوتاه که از نگارش این متن گذشته این توهین ها آغاز گشته است.اما گاه شرایطی پیش می آید که انسان نمی تواند سکوت کند.
۳-پسندیده است یک بار درباره مرحوم نورعلی برومند تأمل کنیم و به این پرسش فکر کنیم:چرا مادامی که ایشان در قید حیات بودند خبری از این آشفته بازار موسیقی عرفانی نبود؟و باز به این پرسش فکر کنیم که چه شد که ایشان از عضویت در مرکز حفظ و اشاعه موسیقی کنار کشید؟و در یکی از آخرین سخنرانی ها که در باب موسیقی عرفانی بود واکنش ایشان چه بود که از آن پس کنار کشید؟(آقای شجریان در مقاله ای که به مناسبت یادبود مرحوم برومند نوشته شد،به این مهم اشاره کرده است)
بگذارید درویش گوشه نشین ما مجذوب علیشاه باشد،کمانچه نواز ما،همه آنان که ساز تخصصی کمانچه را می زنند باشند،آنهایی آوراز خوانند که سالها زحمت کشیده اند.و تار نواز و آهنگساز مدرن ما همان لطفی سالهای ۵۴ باشد.
و اگر هم مدعی حفظ و حراست از موسیقی اصیل هستیم،به دور از جو هیجان و بازار تزویر،مانند مرحوم برومند در گوشه گیری کامل همه هنرهایی را که می دانیم صادقانه و خالصانه و بدون مدعی انتقال دهیم.نه آنکه با هزار ساز به روی صحنه رویم و این کارها را انجام دهیم.والا مرحوم صبا هم که به قول یک روزنامه نگار ایتالیایی یک ارکستر کامل بود،و در ۲-۳ ساز صاحب سبک بود،همه آنچه را که عمیقا می دانست در صحنه به انجام نمی رساند.شما که در مورد کمانچه و تنبک که مورد تایید اسم و رسم دارهای دوره خودتان نیز نیستید.
و در پایان چیزی هست که دریغم می آید نگویم.صفتی در آقای پایور است که بسیار زیبا و شایسته است.آقای پایور در منش و شیوه ارائه خود به عنوان یک کامپوزر و نوازنده تابع یک سری اصول لا یتغیر بوده و هست.این بدان معنا نیست که آقای پایور ایستا و ثابت بوده و رشدی نداشته،بر عکس مطالعه آثارش گواهی است بر جوشش و ایده های تازه،اما من فکر می کنم آقای پایور در زندگی هنری خود تابع اصولی لایتغیر بوده است،که من با احترام کامل نامش را نوعی همگرایی فکری و شخصیتی و در نهایت احترام "پرستیژ هنری" می گذارم.زندگی هنری پایور در فرم اصیل خود،نوعی خط راست بوده و این از نظر من عالی ترین مقام برای یک هنرمند است.این می رساند این فرد از روز اول می دانسته در کجای کار ایستاده است و می خواسته چه باشد و چه انجام دهد.
افسوس که دیگر دیر و پیر و طریقت هم پناهگاه نیست.به راستی چند بار حافظ و خیام هشدار دادند؟
***و اما توصیه ای برای خوانندگان این نوشته:اگر محتوی این نوشته برایشان تامل بر انگیز و احیانا تازه بود،به تاریخ موسیقی ایران مراجعه کنند،و اگر این نوشته و هدف نگارش آن بر خلاف طرز فکر و نگرش آنان بود،درخواست می کنم جد و آباد حقیر را از هیچ توهین و نکوهشی بی نصیب نگذارند،زیرا بهترین روش است و خواهش می کنم به جای آنکه مایل باشند از سابقه هنری و فکری من بدانند فقط به خواهش من گوش جان بسپارند.